کسانی که به ده تا بیست سالِ آیندۀ کشور فکرمی کنند قاعدتاً نباید به یک برجام حتی امضا شدۀ نیمه مطلوب رضایت دهند. برجام صرفاً یک مُسکِّن است که حلِ چالشهای سیاست خارجی را به آینده موکول می کند. اگر برجام را در یک دایرۀ بزرگتر ترسیم کنیم، ریشۀ مشکل قدیمی است: بیش از دو قرن است که کشور نتوانسته با قدرتهای بزرگ به قاعدهمندی و تفاهم برسد. این رویارویی با ظهورِ مدرنیته و قدرتِ تصاعدی غرب در تکنیک، پول و اسلحه به مراتب وسیع ترشده است. این تقابل فکری-روانی-سیاسی درحدی تعیین کننده بوده که بدون انقطاع تاریخی، جهت گیری های کشور به نظرات برلین، پاریس، مسکو، لندن، واشنگتن وهم اکنون در بیجینگ نیزگره خورده است. اینکه رویارویی با خارجی بسیار قدیمی است به این معنا میباشد که سیاستِ روز، متغیراصلی نیست، بلکه دلایل فکری، برنامه ریزی و حتی روانشناسانه دخیل است. شاید بشود این موضوع را به این گونه صورت بندی کرد: پس از تحولاتِ ساختاری در نظام بین الملل و محیط منطقه ای، چندین نسل سیاسی نتوانستهاند نسبت دقیق خود را با آن تحولات مشخص کرده و اقداماتی انجام دهند که آسیب پذیری کشوررا به حداقل برساند.
محمدعلی فروغی، عضو هیات شرکت کننده در کنفرانس پاریس پس از جنگ جهانی اول در 17 دسامبر 1919 (25 آذر 1298) یعنی 103 سال پیش چنین می نویسد:
چهل روز از طهران بی خبر بودیم، به کلی بی تکلیف ماندیم و ندانستیم چه باید کرد و چه باید گفت و مقصود چیست … هر موقع دولت را از جریان امور کنفرانس و دُوَل، مطلع ساختیم و پی در پی تقاضا و التماس کردیم که ما را از اوضاع طهران و ایران مسبوق کنید و پلیتیک دولت را برای ما روشن سازید و تکلیف ما را معین کنید که چه کار کنیم….جوابی نرسید و حاصل کلام اینکه امروز شش ماه می گذرد که ما از طهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده اند و میکنند و نتیجه ای که میخواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بی اطلاعیم و یک کلمه دستورالعمل و ارائه طریق نه صریحاً و نه تلویحاً نه کتباً نه تلگرافاً نه مستقیماً و نه به واسطه به ما نرسیده حتی اینکه در جواب تلگراف های ما، به سکوت میگذرانند….
عقیده اولیای امور در طهران را که به درستی نمیدانیم…. مختصر مات و متحیر مانده ایم. اگر راه بیفتیم به ایران برگردیم ممکن است در اینجا مصالحی فوت شود….اگر بمانیم تا کی باید منتظر شد و برای چه می مانیم و چه میخواهیم بکنیم. فرضاً بخواهیم راه بیفتیم، مخارج راه نداریم….حاصل اینکه حرف همان است که همیشه میگفتیم: ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کار از دستشان ساخته است مصلحت شخص خود را در این ترتیب حالیه می پندارند. باقی هم که در خوابند….باری این حرف ها بیهوده است و این همان عقایدی است که من در ایران داشتم و میگفتم….ایران افکارِ عامه ندارد. اگر افکارِعامه داشت به این روز نمی افتاد و همه مقاصد حاصل میشد. اصلاح حال ایران و وجود آن متعلق به افکارعامه است…. مقصود این بود که از اوضاع اطلاع پیدا کنید . سررشته به دست باشد و الا اینها که گفتم تازگی نداشت و همه میدانند ولی باز میگویم ولو اسباب ملامت خاطر باشد.
(یادداشت های محمدعلی فروغی به کوشش محمد افشین وفایی و پژمان فیروزبخش. نشر سخن: تهران، 1394، ص ص 469-458).
بحران چه در زندگی فردی و چه برای یک کشور می تواند سازنده باشد مشروط براینکه درسهای لازم از آن استخراج شود. شاید بتوان ریشههای تداومِ رویارویی کشور با قدرتهای جهانی توسط چندین نسل از اِلیت ها وسیاست مداران را به این شرح خلاصه کرد:
1-تعریفِ اهدافی که فراتر از توانمندیها بودهاند. (ملتها و حکومتهای خاورمیانهای، هژمونی ایران را نه قبل از انقلاب پذیرا بودند و نه بعد از انقلاب. لازم باشد با قدرت های بزرگ همسو می شوند تا از هژمونی ایران جلوگیری کنند)؛
2-اهداف و جهت گیریهای سیاست خارجی به حمایتِ طبقۀ متوسط و به تعبیر کلان محمدعلی فروغی «افکارعامه» نیاز دارد تا هم دوام داشته باشند و هم مانعی در برابر فشار بیرونی باشند. حمایتِ طبقۀ متوسط در داخل بهترین اهرم برای مذاکره و چانه زنی در خارج برای یک حکومت است. طبقۀ متوسط با منافعی که دارد از وطن، نظام سیاسی و سیاست گذاریها دفاع میکند و مطمئنترین مصونیت در برابرخارجی است. چنین حمایتی سازمان یافته از بخشِ خصوصی در پیشبرد اهدافِ سیاست خارجی وجود نداشته است؛
3-در نظام بین الملل موجود، مهمترین منبع قدرت و امنیت ملی، قدرت اقتصادی و راضی بودن عامۀ مردم از شاخصهای اقتصادی است. این اصل در شرایطی محقق می شود که سیاست خارجی در جهت الزاماتِ تولیدِ ثروتِ ملی قرار گیرد. در جهانِ امروز، رضایتِ مردم از وضعیتِ اقتصادی، خود پایۀ مستحکمی در تحققِ امنیت ملی است. تناسب منطقی میان قدرت اقتصادی و هزینههای نظامی به طور طبیعی تلقیات و ادراکات خارجی از یک کشور را معقول و صلح آمیز میکند. امروز دستورکار اتحادیه اروپا نه با تعداد جنگندههای آلمان بلکه با تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه و اعتبار بانکهای آلمانی شکل میگیرد. در سپهر سیاسی و تاریخی کشور، سیاست مداران کشور نتوانستهاند توازنِ میان قدرتهای خارجی و تمرکز بر تولیدِ ثروتِ ملی را برقرار کنند، راهبردی که اندونزی از سال 1990 به بعد با 273 میلیون نفر جمعیت به مرحلۀ اجرا رسانده است.
روندهای جهانی حاکی از آن است که رقابتِ سه قدرت جهانی با شدت بیشتری ادامه پیدا خواهد کرد، فاصلۀ غنی و فقیر تشدید خواهد شد، بسیاری از کشورهای جهان سوم به حاشیه رانده خواهند شد، رقابت تسلیحاتی گسترش خواهد یافت، تنشهای اقتصادی برای کسبِ کسری از ثروت جهانی سخت تر خواهد گردید و حکمرانی در معرض دهها چالش و تناقض جدید قرار خواهد گرفت.
در تاریخ دو قرنۀ کشور به جز تعداد انگشت شماری ازسیاست مداران ، شناختِ عینی و کمّی از محیط بین المللی و از ظرف جهانی، مملو از داوریهای غیرعلمی بوده که منجر به تصمیم گیریهای نادرست و اشتباهاتِ پُرهزینه شده است. اطلاق عینی عبارات فوق می تواند بدین صورت باشد: کشور نباید پروسهای را طی میکرد که مجبور شود برجامها را امضا کند و اقتصاد و نظام بانکی در نیم طبقهای از وزارت خزانه داری آمریکا حل و فصل شود.
یک پرسشِ کانونی در دورۀ فرا برجام این است که کشور به لحاظ مالی، اقتصادی، فنآوری، رسانهای و علمی تا کجا میتواند غرب را از تعاملات معمول بین المللی خود کنار بگذارد و نقش سازمانهای بینالمللی که تسلط غربی به همراه دارند را نا دیده بگیرد؟ پیشرفت و ثبات سازی داخلی به معنای کرهای، مالزیایی و هندی با کنار گذاشتن غرب چه مفهومی پیدا میکند؟ بسیاری از کشورهای میان پایه به طورعاقلانه ای هم با شرق تعامل استراتژیک دارند و هم با غرب (برزیل، هند، مکزیک، اندونزی و ترکیه). البته یک چالش اساسی در تعامل هم زمانِ با غرب و شرق از جانب کشورهای میان پایه وجود دارد: قدرتِ شرق در دولت و قوای نظامی است و قدرتِ غرب در جامعه، رسانه، بخش خصوصی و دانشگاه آن. شرقیها عمدتاً با حکومتها کار میکنند؛ غربیها با حکومتها هم کار میکنند ولی بیشتر با جوامع. از این رو، کار با غرب فراگیرتر از کار با شرق است هرچند با جهانی شدن 5G، معنای جغرافیایی شرق و غرب از میان می رود و دسترسی به اطلاعات، ذهنیتها و رفتارها را شکل خواهد داد. با توجه به اینکه هم پوشانی اندیشۀ دینی با فلسفۀ غربی حتی در حد 5 درصد هم نیست، چالشهای سیاست خارجی فرا برجامی کشور در این خواهد بود که چگونه با اقتصاد جهانی که غربی است رفتار کند و در عین حال فلسفۀ غربی را از آن تفکیک کند. شرق فلسفۀ اجتماعی و سیاسی خود را نتوانسته صادر کند زیرا که نسخههای متفاوتی از اقتدارگرایی است ولی فلسفۀ اجتماعی و سیاسی غرب، هم جذابیتِ آکادمیک دارد و هم نمونههای عینی. این چالشها شاید باعث شده که طیف سیاستگذاریهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در کشور از درجۀ بالایی از ابهام برخوردار باشند. شفاف نبودن این سیاست گذاریها احتمالاً ما را به یکی از کشورهای مبهم در جهان تبدیل کرده است. چند نفر از ما حاضریم با افراد مبهم بنایی بسازیم؟ این نگرش را بسیاری نسبت به سیاستگذاریهای ما دارند. ابهام، در مقابل توسعه، در مقابل رشد و در مقابل ثبات است. اینکه مذاکراتِ هستهای بیست سال طول کشیده و اینکه اگر برجام فعلی امضا شود مذاکرات هم چنان ادامه خواهد داشت، این اصل را اثبات میکند که پیش بردن ابهام آلود و هم زمان قدرتِ منطقهای و توسعۀ اقتصادی هزینههای قابل توجهی به همراه دارد. چالش فرا برجامی این است که کشور یکی از این دو هدف را می تواند دنبال کند و نه هر دو را باهم.
جهانِ متکثرِ امروز، انبوهی از فرصتها را برای رشد و توسعۀ اقتصادی کشور بدون آنکه به یک قطبِ خاصی از قدرتها وابسته باشد فراهم میآورد. انتخابِ توسعۀ اقتصادی به عنوان پایۀ سیاست خارجی کشور، وزنِ سنگینِ قدرتهای بزرگ را از دوش سیاست ایران برمیدارد. با توجه به بحرانهای اقتصادی، مالی و زیست محیطی درافق جهان، شاید این دور از رهیافت درازمدت و آینده نگری باشد که کشور میان پایهای مثل ما، منابع و انرژی خود را صرف اهدافی به جز تولید ثروت ملی و پاسخگویی به نیازمندیهای شهروندان خود کند. اگر روسیه توانِ ارائه کالا و خدمات را داشت نیازِ امنیتی پیدا نمیکرد که به خاک اوکراین تجاوز کند. واقعیت عینی در میان اندیشمندان و مردم شرق و مرکز اروپا تمایل به اتحادیه اروپا است. اگر کالا و خدمات روسی توان رقابت با کالا و خدمات آلمانی و چینی در شرق اروپا را داشت نگرانِ تمایلاتِ امنیتی مردم این منطقه به ناتو نمیشد.
دنگ شائوپینگ به درستی نزدیک به نیم قرن پیش گفت: که چین به پنجاه سال صلح با جهان نیاز دارد که به یک قدرت اقتصادی تبدیل شود، هدفی که روسها نتوانستند تحقق ببخشند. برخلاف مائو که مبنای حکمرانی خود را بر وفاداری بنا کرده بود، دنگ شائوپینگ اعلام داشت: بروید به سوی تولید ثروت زیرا که ثروت مند شدن کشور، شوکت می آورد (Getting rich is glorious). افکارِ نهادِ دولت و اِلیت ها سرنوشت را رقم می زند: هم اکنون 173 میلیون نفر برای دولت چین کار می کنند و سالانه از حدود 20 میلیون متقاضی، نزدیک به 2 میلیون به عضویت حزب در می آیند. طرح کمربند و راه چین هم اکنون در 68 کشور با 65 درصد جمعیت جهان و 40 درصد از تولید ناخالص جهان، و بودجه ای بالغ بر چهار تریلیون دلار در جریان است. با توانمندی اقتصادی و تکنیکی که چینیها به دست آورده اند در سال 2030 صاحب 450-500 کشتی جنگی خواهند شد: افقی که آمریکاییها امیدوارند سال 2045 به آن دست یابند.
در متون تخصصی روابط بین الملل آورده شده که تلقی یا ادراک (Perception) از واقعیت (Reality) با اهمیت تر است. علی رغم اقتدارگرا بودن، تلقی و ادراک جهانی از دست آوردهای رهبران چین تحسین آمیز است به طوری که در 15 سال، 22000 مایل ریل آهن سریع السیر تکمیل شده است. بدونِ تولیدِ ثروت، این هدف امکان پذیر نمیبود. رهبران چین هم با غرب کار می کنند و هم با هند، روسیه، آفریقا و خاورمیانه. اگر روسیه توانست با اختلال درصادرات نفت و گاز، 6-5 درصد تورم در جهان ایجاد کند، تصور کنید با مختل کردن صادرات چین به جهان از طریق چرخههای عرضه (Global Supply Chains) چه آنارشی می تواند به وجود آید. درقالب این واقعیتها، اصول فرا برجامی به عنوان یک نظریه می توانند چنین چارچوبی داشته باشند که:
-قبول کنیم کشورمیان پایه هستیم،
–اکثریت مطلق همسایگان دراعماقِ وجودشان قدرتِ منطقه ای ما را نمی پذیرند،
–ادراک مثبت ازیک کشور در جهان ناشی از کالاها و خدماتی است که عرضه می کند،
–حکمرانی مطلوب به ثروت نیاز دارد،
–تا سی سال آینده،غرب ظرفیتِ حفظِ قدرتِ خود را دارد،
–سنگینی منطقهای را می توان از دوشِ سیاستِ خارجی کم کرد،
–با طیف گستردهای از کشورها در شرق و غرب مراوده داشت،
–سرنوشت کشور را نه به دولتها بلکه به شرکتهای فنآوری، تولید و خدمات در جهان گره زد و اقتصاد را از نیم طبقۀ وزارت خزانه داری آمریکا به Silicon Valley، Shenzhen و Bangalore هند انتقال داد.
سلام علیکم من تازه عضو کانال شدم مطالب رو مروری کوتاه کردم بنظر خوب و بلکه عالی آمد . فکر می کنم اگر بریده سخنرانی های جناب سریع القلم که جنبه خاص و ویژه در کانال بگذارید عالی خواهد شد بریده هایی بین یک تا حداکثر پنج دقیقه
در هرحال متشکرم
با سلام و سپاس. عالی بود عالی
سپاس استفاده کردیم
گوشه هایی از این یادداشت رو با مفهومی مشابه در کتاب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به گردآوری دکترایزدفام با ذکر منبع شما مطالعه کردم
جناب دکتر! به عنوان یک نظر شخصی بخش عمده ای از مشکلات امروز کشور را به نداشتن سوالات واضح و شفاف و عدم تلاش فکری برای پاسخ به آن سوالات می بینم و در عین حال مدعی بودن برای داشتن همه پاسخ ها بی سوال و امکان سوال! سالهاست که در این گوشه دنیا به دنبال تغییر شرایط موجودیم (به هر قیمتی که شده) اما قبل از انجام تغییر نه سوالی از خود در مورد وضع موجود پرسیده ایم تا منطق تغییر را دریابیم و نه به اهداف و شیوه اجرا ورود کرده ایم و حتی از دیگران هم نمی پرسیم تا در این چالش ذهنی به درک روشنی از منافع و مضار اقداماتمان برسیم تا در نهایت با تصمیم درست خیر جمعی برآورده شود. برنامه هسته ای و برجام هم یکی از هزاران موردی است که بدون تفکر عمیق که حاصل پرسشگری است وارد آن شده ایم و در کوچه تنگ و بن بست به دامش افتاده ایم و راه پس و پیشمان محدود است. فقط برنامه هسته ای و برجام خم نیست بسیاری از مسائل ریز و درشت روزمره مان هم تابع همین منطق معیوب است. مثال فراوان دارم از کثرت توهم پاسخ و قلت سوال در مدیران!
خدای من چه می گذرد که کسی این نکات کلیدی و سرنوشت ساز را نمی فعمد و همچنان مشت بر سندان می کوبند. خیلی اندوهبار و دردناک است.
درود بر شما جناب آقای دکتر سریعالقلم
عرض ادب و احترام
در اپیزود ۶۷ و ۶۸ پادکست دغدغه ایران دکتر مجید شاکری طرح موضوع میکنند با عنوان《ایران و نقشی که از دست رفت》و با این مضمون که با استخراج نفت و گاز شیل و تبدیل شدن امریکا به عنوان صادر کننده انرژی نقش ایران در جهان به عنوان تأمینکننده نفت و حافظ امنیت انتقال انرژی خلیج فارس، دیگر برای آمریکا به اندازه گذشته اهمیت ندارد و همین سبب شده ایران به بخشی از پرونده مهار چین از نظر تامین انرژی از طریق مسیر خشکی برای آمریکا تبدیل شود. همین امر از نظر او اثری تعیینکننده بر اعمال تحریمها علیه ایران داشته است و معتقد هست حتا که باحل و فصل مناقشات با امریکا همچنان برروی ما فشارتحریمها ادامه خواهد داشت.
میخواستم نظر شما را در مورد این طرح موضوع جویا شویم
سپاسگزارم
ریشه مشکلات ما ، برداشت اشتباه از دین است آنهم در میان همسایگانی که به دین حساس هستند و بعضا خود را متولی آن میدانند…و بالاترین اشتباه ما هم در این برداشتمان از دین ، اعتقاد به معصومیت و قرار دادن رهبران خود در مقام جانشینی آن معصومین است…
باید ضمن دست برداشتن از اشتباه تاریخی خود با یافتن راه و روشی برای رفع اختلافات دینی بطور معتبر ، با همسایگان در خصوص دین به تفاهم برسیم….
الگویی از چنان برداشتی در درون جامعه خودمان نیز ، این خواهد بود که حامیان قدرتمند این برداشت اشتباه ، میتوانند افرادی را که بنفع ایشان سخن میگویند ، رهبر و جانشین معصومین معرفی نموده و او را مبری از اشتباه دانسته و مقاصد خود را به صورت مخالفت ناپذیر ، به اجرا در آورند….
با سلام و ارادت خدمت شما جناب دکتر سریع القلم
ضمن تشکر از مطلب مفیدتان چند نقد کوتاه را به عرض میرسانم:
_ اینکه سیاست خارجی ما متاثر از رویکرد ایدئولوژیک نظام سیاسی ما به جهان است، واقعیتی انکارناپذیر و بدیهی است و در واقع سیاست خارجی عَمَله و مزدورِ باورها و الگوهای حاکم بر سیاست داخلی و خارجی ماست و معمولا شما از علت عبور میکنید و معلول را هدف تحلیل خود قرار میدهید.
_ از مجموعه مطالب و مثالها و الگوهای توسعهی مورد اشاره شما چنین به نظر میرسد که نگاهتان صرفا یا عمدتا معطوف به توسعهی اقتصادی است و توسعهی سیاسی و فرهنگی معمولا به حاشیه رانده میشود و آنرا به یک تاخر تاریخی دچار میکنید و گویا انتظار دارید در آیندهای مبهم بعنوان میوهی توسعهی اقتصادی نصیبمان شود. اما این را با کدام تجربهی تاریخی غیرقابل نقض و قابل گریز از چالشضمانت میکنید؟
_ آیا واقعا نمونه هایی مثل چین برای کشورهایی استبدادزده و تمرکزگرا، گمراه کننده نیستند؟ آیا غایت توسعه برای ما و جهان چین است؟ به نظرشما در یک گستره وسیعتر و یک تصویر "لانگ شات" از صحنه تاریخ و سیاست و در کشاکش بین استبداد و دموکراسی ما بهتر است به کدام جهت متمایل باشیم؟
با سپاس و ارادت
روح اله نظرپور
جناب آقای دکتر سلام و ارادت
آیا به نظر شما مردم ایران در نگاه حاکمان کنونی جایگاهی و یا محلی از اعراب دارند ؟
من بعنوان یک متخصص و محقق در آلمان، در زمینه حق بر آموزش و همچنین آموزش توسعه پایدار، دلم میخواد بگم که این بخش ساختاری در امر توسعه بسیار مهم هست در آلمان، که یکی از اولویتهای تخصیص بودجه دولت فدرال هست،باعث محکم شدن ریشه های شعور جمعی و آگاهی جهانی در بافت جامعه شون میشه و اتحادیه اروپا هم بسیار در اینزمینه سرمایه گذاری داره میکنه. مثل اقیانوسی از کار و تحقیق و عمل هست اینزمینه که آلمان بطرز عجیبی بهش پرداخته. اصلا کاری که در آلمان داره در این امر مهم در زمینه ی توسعه انجام میشه و همکاری بین المللیش در این راستا، با کشورهای در حال توسعه تحسین برانگیزه. کاش آقای دکتر در اینزمینه هم بنویسند تا نشر آگاهی بشه.
نظم طبیعی و نظم مصنوعی نظمی که در طبیعت وجود دارد را نه می شود گفت که نظمی عادلانه است و نه می شود گفت که نظمی ظالمانه است. صرفاً یک نظم است، نظم طبیعی که بعضی ها به آن می گویند، نظم جنگلی. جزئیات این نظم هم بر ما چندان آشکار نیست. به همان اندازه آشکار است که ما علمش را داریم. تمام علم بشر برای این بوده است که از این نظم طبیعی سر در بیاورد و آن را در جزئیات بشناسد. تا کنون بشر توانسته خیلی از جزئیات این نظم طبیعی را شناسایی کند و از آنها در زندگی خود بهره ببرد. اگر این نظم طبیعی که در جهان و طبیعت جریان دارد را نظم تکوینی یا نظم خدایی بنامیم. باید بگوییم که این نظم نه عادلانه است و نه ظالمانه. نظمی است تکوینی (خنثی) که علم بشر هم توانسته تا حدودی از آن سر در بیاورد. اما بشر این نظم تکوینی و طبیعی را در زندگی خود ظالمانه و جنگلی می پندارد و خواهان برقراری یک نظم دیگری در دل این نظم است که به آن می گوییم نظم تشریعی یا انسانی. عدالت و برابری و حقوق بشر از همین نوع نظم تشریعی و زائیده عقل و ذهن بشر است. بشر فرهیخته امروز با افکار و اندیشه های خودش می خواهد حداقل در زندگی خودش یک نظم دلخواه تشریعی را که در آن عدالت و حقوق بشر و دموکراسی وجود داشته باشد برقرار سازد و نظم طبیعی، جنگلی و تکوینی را برای زندگی خود نمی پسندد. عده زیادی از انسانها که تفکر دینی دارند نیز این نظم تشریعی را که در آن عدالت و حقوق برابر انسانی و انسانیت و مهربانی وجود دارد را نظم خدایی و نظم مورد نظر و مطلوب خداوند می دانند و معتقدند که پیامبران آمده اند تا عدالت و نظم تشریعی را در جهان و مخصوصاً زندگی انسانها برقرار کنند. فرقی نمی کند، چه نظم تشریعی را از طرف خداوند بدانیم و چه ساخته و پرداخته ذهن و عقل انسان بدانیم، قدر مسلم آن است که برقراری نظم تشریعی عادلانه در دل نظم تکوینی و طبیعی و جنگلی جهان ممکن نیست. و یا بسیار سخت ممکن است. سختی کار هم به این دلیل است که انسانها بطور طبیعی مانند سایر حیوانات با نظم تکوینی به دنیا می آیند و زندگی می کنند و دوست دارند با همین نظم زندگی کنند. فرهیختگان و عاقلان و خدا دوستان اگر بخواهند که با نظم تشریعی و عادلانه زندگی کنند باید دو کار مهم را انجام دهند. ١- یکی آموزش انسانها تا نظم تشریعی و عدالت را خوب یاد بگیرند ٢- و دوم اینکه به آموخته های خود در همه حال و در جزئی ترین امور عمل کنند که بنظر می رسد اینکار بسیار سخت و طاقتفرسا باشد و از هر کسی جز پیامبران و اولیاء الله و عارفان و کسانی که عاشق خداوند هستند بر نمی آید. حق و عدالت یک مفهوم ذهنی است. من نمی توانم قبول کنم که در طبیعت و زندگی طبیعی چیزی بنام برابری و عدالت وجود دارد و زندگی موجودات بر اساس حق و عدالت بنا شده است و ادامه دارد. زندگی طبیعی چیزی جز برتری قدرت بر ضعف تفسیر و تحلیل دیگری ندارد. برابری و حق و عدالت و انسانیت همه یک مفهوم، یک عقیده و یک فکری است که ما انسانها بنا به وجدانی که خداوند در درون ما قرار داده است برای زندگی خود ساخته و طراحی کرده ایم. عدالت و انسانیت و حق را انسانهای بزرگ و وارسته و پیامبران برای ما تعیین و تبیین کرده اند و ما را توصیه به آن کرده و آموزش داده و هدایت کرده اند. حق و عدالت و انسانیت ایده ال زندگی انسان است که برای انسان در هر دوره از زندگی با دوره قبل شکلش کمی فرق کرده و به اصطلاح تکامل پیدا کرده است. مثلاً امروز حق و عدالت و انسانیت خیلی بالاتر و والاتر از صدها سال پیش شده است زیرا امروز با انسانهای مجرم مانند یک مریض ذهنی و روانی برخورد می کنند ولی در چند صد سال پیش سزای یک مجرم در اغلب موارد اعدام بوده است. به این پیشرفت و ارتفای فکری بشر، رشد انسانی یا ارتقای اخلاقی می گویند. انسانها در طول حیات خود دوره به دوره و بتدریج ارتقاء اخلاقی پیدا کرده اند. هدف ادیان هم از دین و دینداری همین ارتقاء اخلاقی انسانها بوده است و امروز هم هست. انسانهایی که خواهان ارتقاء اخلاقی هستند چه خود را دیندار بدانند و چه ندانند دیدگاه و نظرشان در راستای هدف ادیان است. ما چه انسانی هستیم؟ دو بعدی یا سه بعدی ؟ من فکر می کنم که ما انسانها در بدو تولد فقط به شکل و قیافه انسان متولد می شویم و هنوز انسان واقعی و کاملی نشده ایم. ما بعد از حدود ده سالگی می فهمیم که در وجود ما یک دوگانگی وجود دارد که ما را در میان گرفته و هی این طرف و آن طرف می کشد. دو موجود نه چندان موافق بنام احساس و عقل که دائما با هم اختلاف دارند و راحت مان نمی گذارند. آنقدر اختلافات این دو موجود باهم ادامه پیدا می کند که کم کم سروکله یک نفر سومی هم در کنار آنها پیدا می شود و می شوند سه تا. ١- موجود اول : احساس ٢-موجود دوم : عقل (ذهن) ٣- موجود سوم : وجدان از آن پس این سه موجود زندگی ما را بدست خودشان می گیرند. برای ما تصمیم می گیرند اقدام می کنند و ما را مدیریت می کنند. یک تیم اند، یک گروه سه نفره. یک میز سه ضلعی تشکیل می دهند. دور آن می نشینند و لحظه به لحظه ما را مدیریت می کنند.اگر هر سه با هم هماهنگ باشند و با هم عمل کنند ما خوب و خوشحالیم و مشکلی پیش نخواهد شد. اما اگر با هم هماهنگ نباشند و اختلاف نظر داشته باشند درد و رنجش به ما منتقل می شود و زندگی ما را مختل می کند. احساس، همیشه جلودار است و از آن دوتای دیگر فعال تر است و در لحظه عمل می کند.به اصطلاح آنلاین کار میکند. بعد از احساس، ذهن یا عقل در کار ها بیشتر دخالت می کند. ولی وجدان فعالیت فوری و سریعی ندارد و بیشتر با تاخیر عمل می کند. به همین دلیل احساس و عقل زیاد از او خوششان نمی آید. او را تحویل نمی گیرند و او را موی دماغ خود می دانند. آنها تا بتوانند او را در کارهایشان بایکوت می کنند. خودشان دوتایی تصمیم می گیرند و کار را تمام می کنند. البته که وجدان که نقش نظارتی و بازرسی دارد از این کار آنها خوشش نمی آید ولی هیچوقت هم مانع کارشان نمی شود و جلوشان را نمی گیرد تا خودشان به حرف او برسند. نظارت وجدان به اصطلاح یک نظارت استصوابی نیست که بتواند جلو کار عقل و احساس را بگیرد. یک نظارت توصیه ای و هشداری است. فقط اطلاع و هشدار می دهد. بنظر می رسد وجدان یک فهم مشترک و واحد بین همه انسانهاست که آنها را به هم نزدیکتر و با هم متحد می کند و همه را به یک وحدت رویه در زندگی می رساند. به همین دلیل وجدان را علما د دانشمندان و حکیمان نماینده خدا در درون انسان می دانند. اما متأسفانه در اغلب مواقع در زندگی ما انسانها همانند دوران کودکی فقط با احساسمان زندگی می کنیم و مدیریت زندگی ما کاملا بدست احساسمان است. احساس مثل زمان بچگی که هنوز از عقل خبری نبود به تنهایی تصمیم می گیرد و کارهایش را به تنهایی انجام می دهد. خلاصه عقل و احساس با هم که باشند و باهم هم که کار کنند، بدون نظارت و راهنمایی وجدان کارها را اغلب اشتباه انجام می دهند و به پشیمانی می رسند. چقدر خوب است همیشه ایام هر سه بعد انسانی در ما فعال باشند و با هماهنگی و همراهی باهم تصمیم بگیرند تا ما کمتر دچار ناراحتی شویم و در زندگی شادی و آرامش بیشتری