در سیستمِ حکمرانی، چینی‌­ها جز استبداد، اقتدارگرایی و دیکتاتوری تجربۀ دیگری ندارند. اما چند سرمایۀ اجتماعی باعث شده که حداقل در رشد و توسعۀ اقتصادی، دستاوردهای منحصر به فردی را کسب کنند:

  1. فرهنگِ همکاری، هماهنگی و حمایت از یکدیگر که 2600 سال پیش توسط کنفوسیوس،عموم مردم از کشاورز، کارآفرین، متخصص تا مجری را بهم متصل و قفل کرد؛
  2. اقتدار گرایی چینی بر خلافِ اقتدارگرایی خاورمیانه­‌ای، تابعِ تشکیلات، هرم و طبقاتِ مرتبط با شاه بود. این سنت  در دوران حکومت کمونیستی نیز ادامه پیدا کرد. شاهِ چینی نه تنها با طیف وسیعی از نخبگان و سیاست مداران مشورت می کرد بلکه بدونِ دستیابی به اجماع، سیاستی را پیش نمی­‌برد. این روش حکمرانی و تصمیم گیری یک اثر مهم داشت و افراد را نسبت به ثقلِ حکومت، علاقمند، وفادار و تعلق پذیرمی کرد. در مقامِ مقایسه، دراقتدارگرایی صدام یا ناصرالدین شاه، نه وزیر امنیت داشت نه وکیل و نه مشاور. اقتدارگرایی هرمی چینی هزاران نفر کارگزار و نخبۀ  سیاسی را فراتر از پول و مقام، به یک دستگاه حکومتی متمایل و دل بسته می کرد؛
  3. یکی از شاهکارهای آموزشی کنفوسیوس، تعلیمِ «وظیفه شناسی» و نپذیرفتن کاری که فرد در آن مهارت ندارد است. این نوع آموزش‌­ها و سیستم‌ها (Functionalism) در قرن نوزدهمِ غرب اروپا و آمریکای شمالی از مبنای فلسفی دیگری مانند اصالتِ فایده (Utilitarianism)، کارآمدی، صنفی شدن(Unionization) و لیبرالیسم سرچشمه گرفته  و به تدریج نهادینه شد. در مقابل، وظیفه شناسی و تخصص به عنوانِ پیش نیازهای رشد و پیشرفت با version چینی آن، بیش از دو هزار سال در روح و روان جامعه و فرهنگ ناگفتۀ اقتدارگرایی چینی ریشه دارد؛
  4. حکومت‌­های اقتدارگرای چینی عموماً متشکل از هیات حاکمه بودند و نه مبتنی بر یک فرد مانند صدام، قذافی یا حُسنی مبارک. وقتی هیات حاکمه یا گروه اِلیت وجود دارد، هم زمان جریان های فکری، سیاسی، فراکسیون ها، اکثریت / اقلیت و از همه مهم‌تر «فرآیند اجماع سازی» در درون طیفی از افراد با مهارت ها و تخصص‌­های مختلف وجود دارد. وجودِ گروه اِلیت که نسبت به موقعیت و اندیشۀ خود، حسِ امنیت و اهمیت داشته باشد در سیر رشد و توسعه جهان امروز کلیدی است به طوری که موقعیتِ مثبتِ برزیل، مکزیک، هند، اندونزی، مالزی، سنگاپور و ویتنام را در این چارچوب نظری می توان تحلیل نمود. کشورهای غربی از رهیافتِ نظامِ حزبی به اِلیت و هیات حاکمه رسیدند و غیر غربی­‌ها از مسیر فرهنگ سازی، ضرورت توسعه اقتصادی و مانند چین به موجب فرهنگ کنفوسیوسی؛
  5. تحولاتِ چشمگیر اقتصادی برزیل، هند، ویتنام، کرۀ جنوبی، اندونزی و چین در سی سال گذشته صرفاً در درون حاکمیت متشکل از جریان های مختلف و وجودِ هیات حاکمه و اِلیت اتفاق افتاده است. شهروندان این کشورها چه انتظاراتی داشتند: ثبات اقتصادی و ثبات در تصمیم سازی ها. حس یادگیری و مشورت از یک طرف و اعتقاد به تخصص و تقسیم کار از طرف دیگر باعث منطقی شدن تصمیم­‌سازی­‌های این طیف از کشورها با سابقه اقتدارگرایی و استبداد شده­‌اند. این اعتماد به دانش و تخصص تا آنجا پیش رفته که چینی‌ها با توجه به اینکه سهامدار عمده بانک سرمایه گذاری عمرانی چین (Asian Infrastructure Investment Bank) هستند اما دو معاون کلیدی بانک را به دو فرد مُجرب بانکداری آلمانی و انگلیسی (Joachim von Amsberg and Daniel Alexander) سپرده­اند. چینی­ها نسبت به فرهنگ، تمدن و تاریخ خود بسیار مفتخر و مغرور هستند ولی اِبایی از مشورت و یادگیری در مدیریت ندارند و بعضاً با مهم‌ترین مراکز مشورتی مانند McKinsey & Company طرح‌­های خود را در میان می‌گذارند.  این اعتماد به نفس ناشی از تعلقِ خاطر مجموعه اِلیت و هیات حاکمه نسبت به خود، اهداف خود، سرزمین خود و آیندۀ خود است. وقتی کشوری اِلیت داشته باشد، خارجی به راحتی نمی‌­تواند در آن نفوذ کند. وقتی کارگزاران یک کشور به مجموعۀ حاکمیت احساسِ تعلق نکنند، زمینۀ نفوذِ خارجی فراهم می شود. وقتی کشوری اِلیت داشته باشد و بهترین ها و دانا ترین ها را در هیات حاکمه جمع کند، دقیق حرف زدن و صحیح عمل کردن، قاعده می شود. وفاداری به کشور و حفظ و بسط آن تابع وجود اِلیت هایی است که در درون خود بسیار بحث می کنند، ملاک بحث آن­ها کل کشور است و جمعی تصمیم می گیرند. دموکراسی زمانی آغاز می شود که این اندیشه ها و تصمیم های اِلیت، زمینۀ حمایتِ عامۀ مردم را نیزداشته باشد که در نهایت به قرارداد اجتماعی منتهی می شود. اگر اِلیت‌­های چینی نه از طریق لیبرالیسم غربی، بلکه با تعالیمِ کنفوسیوسی به تقسیم کار، وظیفه شناسی، تخصص، نظم و هرم سازمانی اعتقاد نداشتند، نمی توانستند سه تریلیون دلار ذخائر ارزی جمع کنند و به اکثریت کشورهای جهان وام بدهند (Debt Diplomacy).

تاریخ سیاسی ایران، تاریخ افراد است: از خوارزمشاه و ملکشاه و بهرامشاه و سلطان حسین و شاه اسماعیل و شاه سلیمان گرفته تا کریمخان و آقا محمد خان و مظفرالدین شاه و رضا شاه و محمدرضا شاه. جزئیات تاریخی به وضوح نشان می‌­دهد که تناسبی میان سطح قدرت شاه و اطرافیان، حتی وزرا و دربار نبوده است: شاه بوده و عده وسیعی از افراد اُپراتور. اِلیت یا هیات حاکمه به معنایی که با آن­ها مشورت شود، در قدرت سهیم باشند و مسئولیت جمعی برای حفظ کشور و سرزمین داشته باشند، وجود نداشته است. اِلیت یعنی طیفی از افرادِ عاقل، دانا، متخصص، سیر، متعادل و نرمال که تصادفی رشد نکرده باشند بلکه قدم به قدم و با توانایی ارتقا پیدا کرده باشند. خوانندگانِ محترمی که با اِلیت هند، اندونزی، برزیل، کرۀ جنوبی و سنگاپور آشنایی داشته باشند به خوبی می توانند این مقایسه را انجام دهند.

رضا شاه و محمدرضا شاه هر چند دوره ای با اِلیت ها کارها را پیش بردند اما به خصوص در پنج سال آخر حکمرانی خود، با قضاوت و ذهنیت شخصِ خودشان تصمیم می گرفتند. وقتی کشوری اِلیت نداشته باشد، اُپراتورها با صلاحیت و دانش انتخاب نمی­‌شوند بلکه صرفاً بر اساس وفاداری و پیروی تام از دستورات منصوب می­‌شوند. در چنین قالبی، اُپراتورها نیز زیرمجموعۀ خود را بر اساس وفاداری به سِمَت می گمارند. هرچند در ظاهر، عموم این افراد حکمرانی می کنند اما در باطن نه یکدیگر را قبول دارند و نه تعهدی به یک سیستم سیاسی یا سرزمینی دارند. پنج ماه قبل از انقلاب در 27 شهریور 1357، کارمندان بانک مرکزی فهرست 177 تن از افراد سرشناس پهلوی دوم که بالغ بر 2 میلیارد دلار از کشور خارج کرده بودند را منتشر کردند (این نویسنده، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، 1397، صص 291-290). همین ­که اُپراتورها از اواسطِ 1357 آسیب پذیری های شاه را حس کردند، صحنه را ترک گفتند. اما اگر اِلیت وجود داشت، مشکلات و چالش ها را رصد می کرد، به موقع در پی حل و فصل آنها می­‌بود، حکمرانی در ذهن و مصالح یک نفر خلاصه نمی­‌شد و اُپراتورها تبدیل می‌­شدند به سهامداران، مشترکین و اعضای اِلیت یک حکومت. وقتی اِلیت نباشد، اُپراتورها یکدیگر را قبول ندارند زیرا خود را وفادار به فرد می دانند و این فرهنگ نفی یکدیگر به تدریج به کلیت جامعه منتشر می شود.

از منظر روان شناسی اجتماعی، ممکن است بحث کنیم که افراد یکدیگر را قبول ندارند چون این خصلت ها را دارا هستند: انحصار طلب، خودخواه، خود محور، خود بزرگ بین، شهرت طلب، جاه طلب و خود حق بین. اما اینها معلول اند و علل ظهور این خصایص را باید در سیستم حکمرانی و مدیریت جستجو کرد. این خصلت‌ها را می­‌توان در شهروندان عموم کشورها پیدا کرد ولی سیستم مدیریت اجازۀ ظهور و بروز آن­ها را یا نمی‌­دهد و یا محدود می‌­کند. ویتنام و چین هردو اقتدارگرا هستند ولی حداقل در حیطۀ مسائلِ اقتصادی و روابط بین‌­المللی، به شدت تخصصی، حرفه‌­ای و مبتنی بر دانش بشری، data و fact اداره می شوند. وقتی وزیری در موضوع وزارت خود حتی چند کتاب نخوانده و سال ها وزیر می ماند، رهیافت تصمیم­‌سازی در سازمان خود را به طور طبیعی به سَمت ناکارآمدی، اشتباهات پی در پی، بی تفاوتی و تملق سوق می دهد.

شاید دلیلِ اصلی که روسیه با قدمتِ تاریخی، وسعتِ جغرافیایی، شوکتِ ادبی، ذخائرِ منحصر به فرد طبیعی و حدودِ ده هزار کلاهک هسته ای، حتی یک کالای قابلِ عرضه در سطح جهانی ندارد به خاطر فقدانِ اِلیت باشد به طوری که  جمعی تشکیل دهد و با بحث و گفتگو، بهینه سازی منابع، مشورت و یادگیری، این  کشور فوق العاده را مدیریت کند. تاریخ روسیه نیز تاریخ افراد است. همین نظریه اِلیت در بنگاه‌داری هم صدق می کند. وقتی کارمندان و کارگران بنگاه‌­هایی مانند عالی نسب، ایران ناسیونال، تویوتا، پاناسونیک، و سامسونگ نسبت به کلیت سازمان، احساس «تعلق» می­‌کنند و با انگیزه  کار می‌­کنند ، در عین حال وفاداری خود را در فراز و فرود شرکت نشان می‌دهند. در یکی از جلسات داوس پیرامون حکمرانی مطلوب، خانم مرکل که دو ماه دیگر بازنشسته می‌شود، یک باراظهار داشت: مادامی که در مورد یک سیاست، میان دولتِ آلمان، پارلمان، احزاب و مجموعۀ بخش خصوصی اجماع ایجاد نکرده و سپس آن را با افکار عمومی محک نمی زد به انجام آن مبادرت نمی‌­ورزید. به عنوان یک  نمونه، خطِ لولۀ گاز روسیه به آلمان (بدونrd Stream 2) که چنین اجماعی را کسب کرده بود علی‌رغم نزدیک به ده سال مخالفتِ دولت‌های آمریکایی، همچنان پیش رفت و در نهایت دولت بایدن چند هفتۀ پیش مجبور شد در مقابل اجماع حکومت و مردم آلمان کوتاه بیاید.

مورگان شوستر که در اواخر قاجار برای سامان دادن به نظام مالی و مالیاتی به ایران دعوت شده بود هفت ماه بیشتر دوام نیاورد زیرا در برابر یک سیستم، هیات حاکمه، حاکمیت و اِلیت قرار نگرفته بود بلکه آن گونه که در کتاب خود می گوید مدام باید افراد را راضی می‌کرد. وقتی اِلیت باشد، قاعده مندی  رشد می کند. وقتی نسبت به سرزمین حسِ مسئولیت باشد، اِلیت ها شکل می گیرند و وقتی مردم اِلیت ها را انتخاب کردند، دموکراسی آغاز می‌شود. شاید از منظرِ سنت‌های رایج و قدیمی ایرانی و جهانی، این مهم نبود که ناصرالدین شاه 48 سال و 4 ماه پادشاهی کرد بلکه مشکل این بود که همۀ امور کشور تابع مصالح، تلقیات، ذهنیت، برداشت و ملاحظات یک نفر بود و پروسه­ای برای سنجیدن، سبک سنگین کردن و یادگیری نبود (Policy Process). فرانکو چهل سال بر مردم اسپانیا حکم راند (1975-1935) اما در دورۀ او بخش خصوصی و ارتباطات اقتصادی بین المللی به شدت رشد کرد و مکاتبِ گوناگون حکمرانی فرصت ظهور پیدا کردند به طوری که یک دهه بعد از مرگ او، این کشور با سابقۀ چهل سال دیکتاتوری به عضویتِ اتحادیه اروپا درآمد و در کنار برجسته ترین دموکراسی های جهان قرار گرفت. چه در کشورهای دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک، اختلاف نظرهای فراوان در مورد جهت گیری­ها و سیاست­گذاری­ها وجود دارد. وجود هیات حاکمه باعث می شود تا دیالوگ درون حاکمیتی جدی شود و مصلحتِ کلِ کشور مد نظر باشد. وقتی در یک کشور اِلیت وجود داشته باشد، استدلال کردن اهمیت پیدا می کند ، روش القاب­ گذاری بر مخالفان برچیده می شود، تک­ تک اعضای اِلیت برای یکدیگر جا باز می­‌کنند و برای اقناع و جدل منطقی تلاش می­‌کنند. در فقدانِ تخصص، دانش، اجماع سازی و طرح سیاست گذاری­های رقیب، کشور، وطن، کارآمدی، آینده و Nation-State بارور نمی شوند. وقتی نظام اِلیت شکل بگیرد، افرادِ توانمند جذب مدیریت­ها می شوند. وقتی نظام اِلیت وجود نداشته باشد، افرادِ ضعیف و در پی پول و مقام، اُپراتورهای حکمرانی می­شوند. افرادِ توانا نیازی به اثبات خود ندارند چون هم قواعد رقابت را می­‌دانند و هم از اینکه در کنار بزرگانِ فکری دیگر باشند لذت می‌برند. وقتی اِلیت شکل بگیرد، افراد مجبور می‌شوند به خاطر یک کلیت، یکدیگر را بپذیرند و این تمایل به تدریج به فرهنگ عمومی تبدیل می‌شود.

مکزیک در 300 سال گذشته با سه قدرت ( فرانسه، اسپانیا و آمریکا) در گیر بوده اما با دیالوگ‌های درون حکومتی و به کار گیری بهترین‌ها در یک سیستمِ اِلیت، هم اکنون بالای یک تریلیون دلار تولید نا خالص داخلی دارد. کرۀ جنوبی ( و قبلاً کره) همیشه درگیر ژاپن، چین و روسیه بوده اما با انسجام خارق العاده در سطح الیت ها، به یک کشور با اهمیتِ جهانی تبدیل شده است. بنابراین، استدلالِ حملۀ مغول ها و نقش روسیه و انگلستان را باید پایان داد. کشورها نیز مانند افراد به اعتماد به نفس نیاز دارند و با جمع کردن توانا ترین در یک سیستم اِلیت و جا باز کردن برای طیف دیدگاه ها (Inclusiveness)، نه تنها از خود حفاظت می‌کنند بلکه شروع به رشد می‌کنند. از منظر تاریخی، اگر ایرانی ها اِلیت داشتند، روسیه و انگلیس نمی توانستند رضاشاه را در چهار ساعت عزل کنند. طرف خارجی ها در ایران، فقط یک نفر بود. مادامی که ایرانی ها برای یک دیگر جا باز نکنند، با فکرهای گوناگون، طبیعی برخورد نکنند و اِلیت نسازند، هم چنان در فراز و نشیب های تاریخی مُعلق خواهند بود. ایران خاص نیست و به راحتی می تواند از چین، اندونزی، هند و کرۀ جنوبی بیاموزد. آشنا شدن با این جهانِ شگفت انگیز و بیرون آمدن از لوپِ بسته، اولین شرطِ فکری برای ساختنِ یک اِلیتِ منسجم جهت پیشرفت و توسعه یافتگی است.

17 فکر در مورد “ چرا هم دیگر را قبول نداریم؟

  1. اسماعیل گفت:

    به این دلیل یکدیگر را قبول نداریم که الیت داریم و بیش از هزار سال از زمان حکومت عباسی ایران الیت داشته اما چون الیت ایرانی بر مبنای دروغ بنا شده و سعی کرده با الیت ایران خلاصه شده در قوم فارس و نفی دیگر اقوام شکل بگیرد قطعا چیزی جز تفرق و نفی یکدیر از آن حاصل نخواهد شد پهلوی های چه بصورت مادی سیاسی اجتماعی و حتی روان شناسی سیاسی سعی کردند الیت همه برای ایران را در ژن برتر فارس خلاصه کند و قطعا چنین بار کجی به مقصد نمی رسد.

    حالا هم پاشنه آشیل بر همان مبنا می چرخد و قطعا این کورش دروغین هرگز بیدار نمی شود.

  2. ق گفت:

    جناب آقای دکتر سریع القلم.

    با سلام و احترام. 

    کشور ما دارای انواع "علیه ات" به جای "الیت" است

  3. علي گفت:

    طالبان در درک مسائل سیاسی و وچوب رابطه دیپلماتیک با آمریکا از سیاستمداران ایران با هوش تر هستند

  4. مهدی دامغانیانی گفت:

    جناب استاد بسیار از تحلیل حضرتعالی استفاده و آموختم. به نظر بنده این موضوع قابل تعمیم در مجموعه و محل کار و برخوردهای خانوادگی،آپارتمان نشینی و…هست

  5. امیر گفت:

    با سلام ،، جناب آقای سریع القلم ،، با سپاس از مطالب مفیدتان ،،، 

    یه مطلبی مد نظرم بود که میخواستم بیان کنم ، امیدوارم براتون ارسال کنن ،، 

    در بعضی مقالات و نوشته ها آمارهایی درباره کشور چین بیان میکنید که به نظرم با واقعیت همخوانی ندارد ،، و در بعضی موارد آمار و ارقامی است که دولت رسمی چین ارائه مینماید ،، مثل آمار میزان تولید ناخالص ایران که بالای ۶۵۰ میلیارد دلار بوده و آماره رسمی دولتی است و در واقعیت اصلا صحیح نمیباشد ،،، به طور مثال میزان دارایی بانک های چین در مقایسه با بانک های آمریکا ،،، بانک های بزرگ چینی بلا استثنا بانک های دولتی بوده و سرمایه یک دولت و مملکت رو یدک میکشه و قابل قیاس با بانک های خصوصی آمریکا نمیباشد ،، معیار تحلیل رو میشه دقیق تر بررسی کرد ،، اگر اعداد اشتباه باشد ،، کل تحلیل میتواند زیر سوال برود … 

  6. امین گلستان گفت:

    در ایران چه کسی یا کسانی باید تصمیم بگیرند که الیت ها شکل بگیرند ؟ شما رسانه های حکومتی را که بررسی میکنید پُر است از

    این نمایش ها.

     

    ایران کشور ها ستاد ها و قرارگاه ها و کنگره های تخصصی و همایش ها و نمایش هاست

    جمهوری اسلامی در دعوت از متخصصین داخلی و خارجی در جلوی رسانه ها برای کمک به اعتلای کشور هر روز برنامه دارد و در حال جذب است.

    چرا این اتفاق نمی افتد؟

    چه تعییری باید صورت بپذیرد؟

  7. رضا گفت:

    سلام 

    آقای سریع القلم شما اگه تونستید آموخته های خود را با کلمات امام علی مستند کنی یعنی توانایی هماهنگی ایدئولوژی انقلاب را فهمیدی وگرنه کلا غرب زده‌ای و ول معطل وطن فروش

    1. شهرام گفت:

      دقیقا اینو برای امثال شما نوشته ولی باز هم دقیقا مشخصه که نخواهید فهمید.

      واقعا امیدی نیست به آینده این کشور با این وضعیت مدیریت. از وقتی پیشوند " علم " رو از مدیریت برداشیند و پسوند " جهادی" رو گذاشتید با سرعت بیشتری در حال سقوط هستیم.

       

  8. عیان گفت:

    این مقاله بدرستی نشان می‌دهد که با هر سیستم سیاسی که داشته باشی توسعه و پیشرفت از خط مشترکی سر چشمه می‌گیرد که نادیده گرفتن آن همانا در حاشیه ماندن در این جهان است و نمونه بارز این حاشیه نشین شدن را می‌توان در تفاوت پروسه اجماع تصمیم سازی و تصمیم گیری پروژه خط لوله گاز روسیه در آلمان و پروژه هسته ای در کسورمان به عینه مشاهده کنیم. این نگرش انزوا طلبانه محکوم به تغییر است.

  9. آشنا گفت:

    به فردا ناامیدم، حس ترس از آینده دارم، عمرم را فنا یافته می بینم،‌هیچ افق روشنی برای زندگی خود و خانواده ام نمی بینم : اینها همه حاصل عمر یک ایرانی در سیستم بیمار اجتماعی ما است. ما مردمی خودخواه هستیم برای همین در سخترین شرایط همیشه تنها می مانیم و حاصل هر اقدام احساسی برای تغییر فقط تلف کردن وقت است. نمونه خودخواهی گوش ندادن به تجربیات و اندوخته های بزرگان و اندیشمندان و نخبگان این سرزمین است.

  10. Eskaf گفت:

    آقای دکتر، بسیار عالی بود. همیشه شیفته قلم عالمانه و محترمانه شما هستم. راهکارها و راه‌حل‌ها را به بهترین شکل منتقل می‌کنید. اما متاسفانه «صم بکم عکس فهم لا یعقلون»…

     خدا حفظتان کند…

  11. دلاور گفت:

    سلام. عالی

  12. احسان مشهدی زاده گفت:

    با سلام بله متاسفانه ما مردمان خوبی نداریم و در اکثر موارد منفعت شخصی بر مصلحت و منافع ملی غالب می باشد.

  13. ذبیحیان گفت:

    فروشگاه های مک دونالد در دنیا به به این دلیل معووفند که همگی می دانند با پیروی سنجش پذیر از یک سری رویه های اجرایی در تهیه مواد؛ آماده سازی و پخت می توانند به یک محصول استاندارد مطابق خواست شرکت برسند. و نه به  این دلیل که همه کارکنانش می دانند که یک همبرگر خوب چیست و مواد و حتی دستور العمل پخت آن چیست!.

    بر همین وزن معتقدم خواست و شرایط ساختن گروه های الیت، مدتهاست که وجود دارد اما دستورالعملهای اجرایی ساخت آن را نمیدانیم (نیاموخته ایم  که چگونه فرمولها را ساخته یا کشف کنیم، تنها آموخته ایم چگونه از آنها استفاده کنیم) و باز مطابق نگاه سنتی ساختن آن به ویژگیهای فردی سردمداران (تعهد، دیانت، انقلابیگری، میهن پرستی …) نسبت داده میشود که نهایتا منجر می شود به درماندن در پیچیدگیهای اجرایی و زمینه ساز گروه بازی و ….

    جامعه شناسان احتمالا فرمولهای مورد نظر و این دستورالعمل ها را آموخته اند. لطفا در باره آنها بنویسید.

  14. Mohammad گفت:

    سلام آقای دکتر

    من نوشته های شما را میخوانم. در مورد کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران کامنتهای زیادی داشتم که متاسفانه نتوانستم منتقل کنم ولی این موضوع مربوط به مدتها پیش است.

     اما در این مورد که الیت در اروپا با دمکراسی و تشکلهای سیاسی به اندیشه های کنفسیوس جامه عمل پوشاند موافق نیستم.

    ماکیاولی در کتاب شهریار فرق حکومتهای اروپائی با شرقی را در این میداند که در اروپا پادشاه که قدرتمندترین فرد است پایه قدرتش طبقه اشراف بوده اند. بر عکس کشورهای شرقی که پادشاه حتی بر طبقه اشراف هم تسلط داشته. مثالی که میزند عثمانی است و ایران هم در تمام طول تاریخ همینطور بوده.

    منظورم این است که حتی در دوران فؤدالی هم قشر الیت در اروپا بوده که اشراف فؤدال بوده اند.

     در چین هم همانطور که شما نوشتید تعالیم کنفسیوس مبنی بر تقدم منافع جامعه بر فرد سابقه ۲۶۰۰ ساله دارد در صورتی که در کشور ما بجز برهه های کوتاهی در تاریخ معاصر همیشه افراد بوده اند که حاکمیت مطلق داشته اند

  15. احسانی گفت:

    بسیار عالی استاد گرانسنگ

  16. پویا گفت:

    ممنون آقای سریع القلم.

    چندتا سوال؛
    ۱٫ نوشتید:
    «خوانندگانِ محترمی که با اِلیت هند، اندونزی، برزیل، کرۀ جنوبی و سنگاپور آشنایی داشته باشند به خوبی می توانند این مقایسه را انجام دهند.»
    چگونه می توان با الیت این کشورها آشنا شد؟

    ۲٫ برخلاف جهان بیزنس که در اون راندمان کاری و بهره وریِ کارکنان و مدیران با انواع شیوه های پژوهشی و تحقیقی بررسی میشه، چنین چیزی در مورد سیاستمداران کمتر وجود داره، یا حداقل من خیلی نتونستم پیدا کنم. منابعی برای بررسی سطح عملکرد سیاستمداران مختلف جهان هست؟ اساساً متدولوژی حاکمیت ها توسط کجاها مورد مطالعه قرار میگیرن؟

    ۳٫ با ظهور چیزهایی مثل هوش مصنوعی، بیگ دیتا و دیتا ماینینگ و کامپیوترهای کوانتومی به نظر شما این چشم انداز وجود داره که تصمیمات استراتژیک در سطح حاکمیت کشورها مکانیزه بشه -تا حدی فراتر از حد فعلی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *