حدود 70 درصد جنگ و درگیریهای نظامی در جهان در دایره ای است که یک طرف آن در افغانستان و طرف دیگر آن در لیبی است. اگر خوانندۀ این سطور تجربۀ تعامل مستقیم با سیاستمداران و جوامع منطقۀ خاورمیانه را داشته باشد احتمالاً تصدیق مینماید که یک ذهنیتِ کانونی وجود دارد:
که عموماً دولتها و جوامع این منطقه، علل این وضعیتِ نابسامان و جنگ را «بیرونی و خارجی» میدانند.
اما آنچه که این بحث را در منطقۀ خاورمیانه بسیار با اهمیت میکند این است که دنبال عامل خارجی گشتن فقط در سیاست نیست. اگر فردی در تجارت ناموفق باشد، اگر صنعتگری سهم بازار خود را از دست دهد، اگر دانشجویی نتواند درس بخواند، اگر خانواده ای از هم بپاشد، اگر بانکی ورشکسته شود، اگر وزیری در برنامه های خود ناکام بماند، اگر شخصی با همسایه ی خود دائماً در نزاع باشد، اگر حزبی در انتخابات رای کافی نیاورد، اگر کشاورزی محصول نامرغوب برداشت کند، اگر نشریه ای خوانندۀ کم پیدا کند، اگر شرکتی زیانده باشد، اگر به شخصی بی اعتنایی شود، اگر اقتصادی تورم سه رقمی داشته باشد ، همه و همه، علت را بیرون از «خود» و «عملکرد خود» میبینند.
برنارد لوییس (Bernard Lewis) که عموم زبانهای خاورمیانه ای را میدانست و سالها در میان این ملتها زندگی کرده و مشاهداتِ قابل توجهی داشت، در رابطه با وضعیتِ بهتر ترکیه نسبت به دیگران، اینگونه تحلیل میکند:
حکمرانان و مردم ترکیه از خود پرسیدند:
ما کجاها اشتباه کردیم که مانند اروپاییها پیشرفت نکردیم؟
دیگر حکمرانان و جوامع خاورمیانه ای پرسیدند:
کدام کشورهای خارجی باعث شدند ما به این وضع دچار شویم؟
فاصلۀ بین این دو سوال، ضمناً فاصلۀ بین کرۀ جنوبی و کرۀ شمالی است.
مشکل عظیمتر خاورمیانه این است که فقط در راهروهای قدرت نیست که «خود ارزیابی» نفی میشود، بلکه جامعه نیز «بررسی عملکرد خود» را عیب میداند. فقط این نیست که یک مد یر، حداقل بخشی از مشکل را در شناختِ اشتباه، سیاست های نادرست وخطاهای محاسباتی خود نمیداند و دولتهای خارجی را مقصر خطاب میکند، بلکه راننده ای که دوبله پارک کرده و دو ساعت رفته، نرخ تورم را سرزنش میکند تا آنکه بپذیرد دوبله پارک کردن کارِ منطقی و صحیحی نیست.
مفهوم کلیدی در این وضعیت، تقریباً تعطیلی «خود انتقادی» است. از آنجا که این منطقه به قهرمان پروری، اسطوره سازی و ایده آلیسم در خمیرمایۀ وجودی خود عادت کرده است، عیب میداند نقص، اشتباه و کمبودی را متوجه فرد یا نهاد یا دولتی بنماید. تقریباً افراد و دولتها خود را بیست برابر آنچه هستند نشان می دهند چون باید همه چیز را Perfect نشان داد. اما چون انسان Perfect نیست، برای آنکه بتواند این تئاتر را بازی کند مجبور میشود به ریا، حیله، تزویر، دروغ، پنهان کاری، سفسطه، وارونه جلوه دادن و مغالطه روی آورد و ظاهر و باطنی با فاصلۀ 180 درصدی از خود بسازد. به همین دلیل، یک ژاپنی را میتوان در عرض چند روز شناخت و حتی به او «اتکا» کرد ولی در این منطقه معلوم نیست بعد از 10 سال، 15 سال، 25 سال بتوان به پنج درصدِ واقعی یک فرد یا سیستم رسید. مبهم بودن، دقیق نبودن و یک مورد را ده جور به ده نفر گفتن نوعی فضیلت است. این در حالی است که توسعه یافتگی به شدت به شفافیت و صراحت نیاز دارد.
اما چرا افراد و دولتهای این منطقه از خودِ واقعی فرار میکنند؟
چرا گذشته و عملکرد گذشتهی خود را نقادی نمیکنند؟
چرا مسئولیت خطاهای خود را نمیپذیرند؟
ظرفیتهای فراوانی لازم است در یکجا جمع شوند تا خود انتقادی آغاز گردد. پنج ظرفیت کلیدی را به ترتیب اهمیت میتوان مطرح نمود:
1. فکر کردن، زندگی کردن و برنامه ریزی کردن با Fact. شاید بتوان به راحتی گفت هیچ منطقه ای در جهان در این حد، هنر توجیه کردن، تزیین کردن توهمات و پوشاندن نیات واقعی خود را نداشته باشد. وقتی نیروهای آمریکایی، شهر بغداد را در دورهی بوش پسر محاصره کرده بودند، سخنگوی وزارت خارجه صدام، سخن از فائق آمدن بر خارجی و حفظ استقلال و حاکمیت ملی عراق میکرد؛
2. عادت به کتاب خواندن، دیالوگ و بخصوص «مناظره». در خاورمیانه، عموماً نسبت به هر موضوعی یک قرائت ثابت و آن هم برای دهه ها وجود دارد. تا یک ایده ای به شکستِ کامل نرسد، در آن تجدید نظری صورت نمی گیرد. افراد عادت ندارند که با مطالعه به راههای جدید، اندیشه های جدید و ساختارهای جدید دست یابند. مطالعه و فهم مسایل در عین حال، دو الزام به همراه می آورد که برای دولتها و جوامع این منطقه بسیار دشوار است: اول مسئولیت و دوم، تغییر وضع موجود. هر دو همت، آینده نگری و حوصله میخواهد. شاید به این دلایل، دورِ هم بودن، گپ زدن و فرهنگ شفاهی، راحتتر و لذتبخشتر از مطالعه، فکر، مسئولیت و تغییر باشند؛
3. وقتی برای هر موردی و هر پرسشی، فقط یک پاسخ وجود دارد، چه ضرورتی پیش می آید که افراد و نهادها باهم رقابت کنند، همکاری کنند، تفاهم کنند، منسجم باشند، اجماع کنند، هماهنگ باشند و اصولاً به هم توجه و گوش کنند.
در جوامع تک صدایی، قوه ی فکر کردن یا تعطیل است و یا در درون افراد، پنهان میماند. یادگیری از یکدیگر نیز جنبه ی تزیینی و تصنعی پیدا میکند. رسانه ها عموماً مُبلّغ یک قرائت هستند. به اصطلاح دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی هم مُروج یک دیدگاه میشوند. نتیجه ی جامعه ی تک صدایی میشود قذافی در لیبی، حسنی مبارک در مصر و صدام در عراق که بین بیست تا چهل سال حکم راندند. عبدالعزیز بوتفلیقه که بیست سال رییس جمهور الجزایر بود وقتی برای بار پنجم در سال 2019 با صندلی چرخدار به محل ثبت نام آمد، با اعتراضات گستردۀ مردم روبرو شد و در نهایت صرف نظر کرد. او در دور چهارم ریاست جمهوری اش از 2014 تا 2019 بیماری عدم توانایی تکلم داشت (Aphasia) و هیچگاه در عموم نتوانست سخنرانی کند و فقط فیلم او را هنگامی که در جلسات هیأت دولت با حالت پریشان خیالی بود نشان می دادند. انتخاب دوره سوم و چهارم بوتفلیقه با تغییرات قانون اساسی همراه بود. آیا در چنین ساختارهایی، نقد و خود انتقادی چه در سطح دولت و چه در سطح افراد، متصور است؟
4. هدف از نقد و انتقاد، بهبود کیفیت زندگی است. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد انس میگیرند، به زندگی فراتر از سِمت، مقام و قدرت مینگرند. جامعه و دولتی که با نقد و انتقاد مأنوس است، دسترسی به پول و امکانات رانتی را از تولید ثروت با زحمت و اندیشه تفکیک میکند. تعریف از زندگی صرفاً جمع کردن پول و حفظ مقام نیست. قاعدتاً وزیری که اعتقاد به نقد، انتقاد و تنوعِ دید گاه ها دارد خجالت میکشد که بخواهد برای پنج دولت با پنج جهان بینی مختلف کار کند و در نهایت، استعدادِ خارق العادۀ انطباق به هرمرامی را توجیه می کند. البته هیچ لذتی برای انسان به اذعانِ فلاسفۀ سیاست بالاتر از قدرت نیست. فیدل کاسترو که مانند ناصرالدین شاه حدودِ چهل و نه سال حکم راند، قدرت را بعد از تقریباً پنج دهه، "موقتاً" به برادر خود رئول منتقل کرد.
هرچند در کل جهان، به پول و مقام رسیدن نسبتاً رایج است ولی در هیچ منطقه ای مانند خاورمیانه غلظت آنها در این حد بالا نیست. زندگی خیلی فراتر از پول و مقام است: بیست دقیقه نگاه کردن به یک شبنم، پوشیدن یک پیراهن صورتی، توقف اتومبیل برای رعایت حق تقدم عابر پیاده، نیم روز مقابل یک آبشار نشستن، وفای به عهد، راستگو بودن، تشکر کردن، حفظ دوستی مانند نگهداری از یک گل، 50 کار برای دیگری انجام دادن برای کسب اعتماد و صدها میراث مثبت به جای گذاشتن.
وقتی تعریف زندگی به پول و مقام محدود شود، بسیاری از مفاهیم مانند کارآمدی، شفافیت، پاسخگویی، گردش قدرت، آزادی رسانه و بالاخره نقدپذیری و خود انتقادی معنای خود را از دست میدهند.
5. به لحاظ تئوریک ممکن است پرسیده شود چگونه در کشورهای جهان سوم، انحصار قدرت و ثروت شکل میگیرد. آنقدر دسترسی به پول و مقام شیرین است که به طور طبیعی با دهها توجیه، عوام فریبی، ابهام گویی و پیچاندن مسایل به تدریج به انحصار ختم میشود. اینجاست که شوکت اندیشه ورزی و زحماتِ مدنی افرادی مانند هابرماس در آلمان معلوم میشود که برای برتری جامعه نسبت به دولت، زنده نگه داشتن قرائتهای رقیب در جامعه، جلوگیری از برتری منافع شرکتهای بزرگ در سیستم سرمایه داری (Corporate Capitalism) بر مصلحتِ عامه، اهتمام کرده است و این اصول را نسبتاً به یک قرارداد اجتماعی تبدیل نموده است. اگر عبرت از گذشته، مناظرهی قرائتها و مصلحت عامه مبنا نباشند، خود انتقادی طبعاً شکل نمیگیرد. با انحصار و خود بزرگ بینی، ساختارهای خاورمیانه ای به سوی رکود و جمود سوق پیدا میکنند.
جمع بندی. چه ارتباطی میان گرفتاری های فراوانِ منطقۀ خاورمیانه و فقدان خود انتقادی وجود دارد؟ وقتی خود انتقادی در حداقل باشد، و یا حتی تعطیل باشد، اطلاعات و تحولات جدید در ارزیابی و تحلیل مسایل روز بی معنا میشوند و جزمیت های همیشگی مرتب باز میگردند. در این شرایط، سیستم تصمیم سازی با محوریت حفظ وضع موجود و مناسبات موجود شکل میگیرد و سندرم فکر بسته ی جمعی (Groupthink) به وجود می آید. در قالب این سندرم، وقتی افراد کلیدی یک سیستم دور هم جمع میشوند، نظرات و نکاتی را مطرح میکنند که مناسبات را حفظ کنند، نه آنکه تغییر و تحول ایجاد کنند و درنتیجه انسداد شناختی (Cognitive Closure) ایجاد میگردد. با تکرار انسداد شناختی، اشتباهات در تصمیم سازیها به تدریج انباشته میشوند و ساختاری که دولت و جامعه را در بر میگیرد، از فرصتهای مشکل یابی، شناسایی مسایل و حل آنها باز میماند. فکر، رقابت فکری، مناظره، Facts و گردش اطلاعات نمیتوانند فعال باشند، زیرا خود انتقادی و تجدید نظر و ارزیابی گذشته به صورت تهدید ظاهر میشوند. تا زمانی که سیستم ها و جوامع خاورمیانه ای درون نگری نکنند و خود انتقادی را آغاز نکنند و به اطلاعات و اندیشه های جدید فرصت مناظره ندهند، همچنان در گرفتاریهای خود باقی مانده و دیگران را سرزنش خواهند کرد. این تحول نیازمند یک تحول شخصیتی است که متاسفانه به نظر می رسد نه با استدلال بلکه با تراکم بحرانها شاید به دست آید. الیت های فکری و اجرایی این جوامع مهم ترین مسئولیت را نسبت به آینده دارند.
تحلیل تون بنده رو یاد عذرخواهی تاریخی امپراطور ژاپن از مردم این کشور به دلیل ویران کردن ژاپن در جنگ جهانی دوم انداختتحلیل. اولین و محکم ترین جهش ژاپن به سمت پیشرفت ….
همین گفتار شما نیز تک صدایی است چون آنهایی که می پشندند واهمه دارند در کنارتان بایستند تا جامعه از تک صدایی خارج بشود در نهایت تریبون حاکم فرصت می یابد که دیدگاه گرایش و تفکر خاصی را بیان کند
آسمان ریسمان بافتن استاد سریع القلم
به طور خلاصه نظر ایشان این است:
مساله: ۷۰ درصد جنگهای جهان در خاورمیانه اتفاق می افتد
راه حل: تعمیق تفکر خودانقادی
ایشان با نادیده گرفتن تمام ویژگی ها ژئواستراتژیک خاورمیانه، تاریخچه یک قرن اخیر، مساله پیدایش نفت، و با حذف کردن تمام اتفاقات این قرن در خاورمیانه و دخالت ها و منافع قدرتهایی مثل آمریکا و صهیونیسم به سادگی ریشه تمام مشکلات خاورمیانه را در عدم وجود تفکر خود انتقادی میداند.
این آسمان ریسمان بافتن خیلی جالب است.
نادیده گرفتن واقعیتهایی تاریخی که در این جنگها نقش داشته اند: از جمله نفوذ بریتانیا در فروپاشی امپراتوری عثمانی، همزمان همکاری با کانون های ثروتمند یهودی برای ایجاد اسرائیل، پیدایش نفت، ایجاد کشورهای عربی جدید، رقابت بلوک غرب و شرق، نقش این بلوک ها در پیدایش و از بین رفتن دیکتاتورها، از جمله دو شاه پهلوی، کودتا علیه مصدق و..
مخصوصا ایشان بر نادیده گرفتن منافع مذهبی و غیرمذهبی صهیونیسم در خاورمیانه و نادیده گرفتن تمامیت خواهی اسرائیل استادانه عمل می کنند.
اگر این واقعیت ها را لحاظ کنیم ریشه اصلی جنگ های خاورمیانه منافع قدرتهایی مثل آمریکا و تمامیت خواهی اسرائیل است نه عدم وجود تفکر خود انتقادی.
غرب که خواستگاه تفکر خود انتقادی است چرا دو جنگ بزرگ جهانی در آنجا اتفاق افتاد. چرا تقریبا در اکثر جنگهای جهان غرب و آمریکا در یک طرف جنگ حضور داشته است؟
خب استاد، بگو چرا تقصیر این آمریکا و اسرائیل و انگلیس و کلا دنیاست، که خاور میانه ای ها رو گول میزنن؟ خاورمیانه اگه کسی بهش سیطره داره ایراد از کجاست؟ مثل اینه که یه روز یه گله گوسفند زبون یاد بگیرن و بگن علت مظلوم بودن ما ظلم انسانهاست. و سیطره انسانها باعث مرگ ماست. اونوقت صورت مساله که هوش پایین و نداشتن ابزار و امکانات و عدم توانایی خودشون و اعتقادات ایدئولوژیک شون هست دیگه پاک میشه
سلام
بنده هم تصور میکنم این نوع طرز تلقی از وقایع میتواند به شدت در رشد درونی یک جامعه موثر واقع شود اما ذکر این نکته که وجود منابع سرشار نفت و گاز در این منطقه نباید ما را نباید به ساده انگاری وادارد که فکر کنیم دیگر کشورها طمعی به این منابع نداشته و هیچ توطئه ایی ندارند !!
به عبارت دیگر توجه به رویکرد درونی باعث رفع اشکالات داخلی و در نتیجه رشد و توسعه خواهد شد ضمن آنکه باید از شگردهای دشمن نیز غافل نبود اما مسیر رشد و توسعه را باید از داخل و توجه به نقاط قوت و ضعف جستجو کرد هم آن چیزی که مقام معظم رهبری از آن به عنوان اقتصاد مقاومتی یاد کرده اند
با توجه به اینکه در مقاله شما فرمودین مسیر جامعه ما مسیر درستی هست آیا ما هنوز هم جامعه جهان سومی هستیم یا از فرهنگ خاورمیانه گذر کردیم ؟ این سئوال من فقط مربوط به مردم هست نه حاکمیت ، آیا ما اولین کشور و جامعه اسلامی نیستیم که وارد عصر رنسانس شدیم و دیگه از پوسته مذهب خارج شدیم و میشه گفت داریم به سمتی میریم که مسمانان از اکثریت خارج شدن ؟؟
با درود و سپاس از مقاله جالب و مفید. این مشکلات شاید بیشتر فرهنگی باشد و در کشورهای غربی هم خیلی از مردم دیگران را برای مشکلات خودشان سرزنش میکنند. نمونه ان اختلافات بین حزبهای دموکراتها و جمهوری خواهان در امریکا. همانطور که استاد فرمودند با اموزش و پرورش درست و ترویج و حمایت از گفتگو کردن و مناظره صلح امیز در جامعه مخصوصا در میان کودکان و نو جوانان باید فرهنگ اشتراک و تفاهم و همکاری و احترام بیشتر به افکار و ادیان و فرهنگها بیشتر رایج شود تا جامعه با مشارکت و همفکری و تفاهم مردم پیشرفت کند و مشکلات ناشئ از چاپلوسی و خود بزرگ بینی و حسادت و غیره کم کم از بین بروند.🙏🏼
هر مطلبی که از دکتر سریع القلم میخونم حداقل ۲۰ دقیقه منو به فکر فرو میبره. ممنون که مینویسید دکتر.
قطعا بخشی از مشکل همین هست .اما منبع ارزان و مطمن انرژی بودن که باعث دخالت و رقابت غرب ها میشود . دست اندازی و جلوگیری غرب از انتقال ثروت و دانش به منطقه و وجود ریشه های استعماری ….. تاثیر زیادی دارن .
با توجه به سخنان و نظریات برنارد لوییس در خصوص نوع نگاه کشورها و یافتن عامل درونی و رشد اینگونه میتوان بیان داشت:
دلیل این موضوع که دررابطه امریکا و روسیه درخصوص ایران این مطلب را میتوان بسط داد.
ایران چگونه رفتار کرده است که عاملی اساسی و اصلی در ارتباط بین دو کشور محسوب می شود…
از دیگر دیدگاه
ایران میتواند تعیین کننده نوع ارتباط بین روسیه و امریکا باشد
مساله برجام،تحویل سامانه اس ۳۰۰، …
باسلام،این مطلب نیز مانند اکثر مطالب دکتر سریع القلم بر موضوعات واقعی و مستدل بنا شده است. البته کو گوش شنوا. موفق باشید
همه چیز را باید کمی از گذشته بررسی کرد ،عوامل مختلفی را میتوان بر درگیری در خاور میانه شاهد دانست ،یکی از این عوامل ثروت فراوان ،منطقه استراتژیک و نبودن استقرار اتحاد از نظر سیاسی و اجتماعی بوده است ،فراماسونری ،کمونیست و خلیفه گری قومیتی در این محیط ،برای ایجاد دخالتهای فراوان کشورهای اروپایی که چشم به این ثروت عظیم و به نوعی بودن صاحب و برنامه ریزی حکام باعث شد که در این گذار اقداماتی بر بدست آوردن منافع برای کشورهای استعمار گر از یکسو و ایجاد رفاه و جاذبه های که که آنها با خود به این کشورها آوردند ،ناگزیر موجب بوجود آمدن دیکتاتوری برای مردمان خاورمیانه را به ارمغان آورد ،که یک عده خاص از طبقه برتری برخوردار باشند و مردم در فقر فرهنگی ،فقر از نظر ثروت و نبود فضایی همراه با سرعت تکنولوژی و فرهنگ استفاده با آن روبرو شوند ،باری در جوامعی که کتاب جای خود را به فضای مجازی داده است که از طریق این رسانه ها منابع موثق و معتبر اخبار و یا هر گونه مطلبی مشخص نیست و اکثریت مردم در ارتباط با آن هیچگونه بررسی و جستجو در مورد منبع آن نمیکنند ،چاره ای نیست جز اینکه محفل کتابخوانی جایش را به فضای مجازی بی اعتبار داده ،مانند زمانی که ملاهای بی سواد در نظیر کشور ما از طریق مساجد همین موضوعات بی هویت را خوراک مردم بی دانش و بی تحقیق میکردند و از آن طریق به نفع خود از آب گل آلود ماهی میگرفتند ،در خاورمیانه منافع ملی کمتر معنا دارد ،منافع حکام و کسانی که در راس قدرت هستند و آینده جانشینان حکام در اولویت است
سلام
ممنون از اینکه هستید و از اینکه چراغ راه در این ظلمت و تاریکی هستید
جناب استاد در صورت امکان صفحه ی در نرم افزار واتس اپ راه اندازی بفرمایید واقعا دست رسی به صفحتون با توجه به فیلترینگ بسیار سخت شده
ممنون ،
ببخشید آیا نظرات قابل مشاهده نیست؟
جناب استاد سریع القلم
چند سوال از خدمتتان دارم بسیار باعث خرسندی خواهد بود تا جواب شما دریافت کنم. منتظر پاسخ شما خواهم ماند.
۱ دلیل همکاری بریتانیا با سران مناطق شبه جزیره برای فروپاشی امپراتوری عثمانی چه بود؟
نقش بریتانیا در تولد کشورهای عربی منطقه و اسراسسل چیست؟
آیا موجودیت آنها مستقل از بریتانیا بوده است؟
آیا اساسا بریتانیا در ایجاد آنها نقشی داشته اشت؟
اگر داشته است اهمیت و منافع آن بریتانیا چه بوده است؟
۳ آیا بریتانیا و آمریکا در واگذاری بحرین توسط محمد رضا پهلوی نقش داشته اند؟
۳ نقش نفت در ایران ماجراها چیست؟
آیا اساسا نفت در تحولات خاورمیانه نقش دارد؟
۴ دلیل حمله آمریکا به عراق با این هزینه هنگفت چه بوده است؟
۵ دلیل حمله آمریکا به افغانستان برای نابودی طالبان چه بوده است؟
چرا همین هزینه را برای نابودی داعش نکرد؟
تفاوت داعش و طالبان برای آمریکا چه بود که چنین رفتار متفاوتی در قبال آنها کرد؟
۶ آیا صهیونیسم جهانی واقعیت دارد؟ آیا طرح نیل تا فرات واقعیت دارد؟ نقش اسراییل در ثبات و عدم ثبات خاورمیانه چه بوده است؟
۷ آیا آمریکا و بریتانیا در به تخت رسیدن محمد رضا پهلوی نقش داشته اند؟
۸ اگر کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق نمی افتاد ایران به چه سمتی می رفت؟
و سوال آخر و از همه مهمتر:
۹ آیا بدون جواب به این سوالات می توان تحولات اخیر خاورمیانه را تحلیل کرد؟
می دانم جواب به برخی سوالات طولانی خواهد بود. پس درخواست دارم حداقل به سوالهای با جواب بله یا خیر پاسخ دهید؟
بسیار لذت بخش بود 👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼🙏
سلام شمامسائل کشور را با یک دید کلان و وسیع نگاه می کنید این خیلی خوب از شماخوا هش می کنم مشکلات ما رابا مقایسه کردن کشور با کشور های در حال توسعه که شرایطی بهتر از ما دارندمانند مالزی بررسی کنید که چرا ملت های که هم دین ماهستند مانندمالزی دیگرسرزمینهای اسیایی ما مثل این که اندر خم یک کوچه گیر کرده ایم مثل این که اگر سعدی و عبید زاکانی الانهم بودند حرف هایشان با زمان خودشانتفاوتی نمی کرد
مثل همیشه بسیار عالی👌👌👌 وقتی جای اینکه به درون خودمون و خودمون نگاه کنیم همیشه به بیرون نگاه کنیم هیچوقت ایراد و مشکلات خودمون رو نمی بینیم و همیشه دیگران رو در عدم موفقیت و پیشرفت خودمون مقصر میدونیم و همین باعث جنگ و نزاع و بحث با دیگران میشه و در نتیجه هیچوقت فرصت فکر کردن و تلاش کردن و پیشرفت کردن، نخواهیم داشت چیزی که یه عمر خودم تجربه کردم و درگیرش بودم و چیزی که کل افراد خاورمیانه بهش دچارند.و این اخلاق و تربیتی است که متاسفانه به بچه های گذشته و الانمون یاد دادیم.
تا کی قراره تمام تنبلی ها و بی عرضگی ها و بی مسئولیتی ها و نادانی ها و دزدی ها رو گردن آمریکا و اسرائیل بندازیم خدا میدونه.
به گمانم مشکل اصلی را گفتید. مشکل دیگر فرهنگ شخصیت پرستی در این جوامع است که یک فرد را تا حد ممکن بالا می برند.و این فرهنگ هم از فرهنگ دینی وتفکر مذهبی نشأت گرفته است.
متاسفانه مشکل فراتر از اینهاست و سبک این نگارش به تحلیل های صدا و سیمای ایران شباهت بسیاری دارد. مشکلات خاورمیانه به دلایل تاریخی و بخاطر عدم وجود قدرت در منطقه ایجاد شده است. عدم وجود قدرت به بروز جنگها و طولانی شدن جنگها می انجامد. برای مثال تایوان که کشور بسیار کوچکی ست و توان مقابله نظامی با چین را ندارد از قدرت بزرگتری به نام آمریکا در کنار خود یاری میگیرد تا از بروز جنگ و تجاوز چین جلوگیری کند. در خاورمیانه اما بعد از خروج شاه این توازن قوا به هم خورد. در آفریقا هم برای سالها و دهه های متمادی همین مشکل و جنگ های پیاپی وجود داشت.
حال مشکل خاورمیانه آن است که بسیاری از مردم آن با طرز فکر های مختلف در یک مساله اتفاق نظر دارند و آن اینکه یاری گرفتن از قدرتهای بزرگ مثل آمریکا و ناتو را به مثابه یک تابو می دانند.
اما چون انسان Perfect نیست!
خب من پیشنهاد می کنم شما اصلاح را از خود شروع کنید. این چه نثر آشفته و بی سامانی است؟ در جوامع پیشرفته هم اینطور می نویسند؟ یعنی همین جمله را نمی شد به فارسی درست نوشت؟