پهلوی اول با تصورِ اینکه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، فاتح نهایی خواهد بود فعالیتِ گستردۀ آلمانها در ایران را تسهیل کرد. پهلوی اول تصور نمی­کرد که انگلستان و شوروی علیه آلمان متحد شوند و با همراهی آمریکا، آلمانِ نازی را شکست دهند. این تحلیل Fixed  و Rigid بدانجا انجامید که لندن و مسکو در عرض چهار ساعت ایران را اشغال کردند و به پهلوی اول خاتمه دادند. طی سال های 1332-1330، براساس این تحلیل که نظام بین ­الملل بر عدالت و انصاف بنا شده رویارویی دیگری میان ایران از یک طرف و انگلستان و آمریکا از طرف دیگر بدانجا انجامید که لندن و واشنگتن در مدت چند روز، سرنوشت دیگری بر ایران رقم زدند. از 1390 مواجهۀ دیگری در حال تکامل است. دستگاه دیپلماسی کشور بر این پایۀ تئوریک پیش می­رود که حقوق بین ­الملل بر سیاست و اقتصاد بین ­الملل ارجحیت دارد و بنابراین، قدرت­ های بزرگ را به انسانیت، اخلاق، برابری و انصاف دعوت کرده و آنها را نصیحت می­کند.

متأسفانه مناسبات جهانی صرفاً بر محور سودِ اقتصادی و زورِ نظامی می­چرخند. هیچ ملتی و حکومتی دوست ندارد به او زور بگویند و بر او مسلط شوند. هیچ ملتی. حتی زیمبابوه. حتی غنا. اما برای اینکه زور و نفوذ و سلطۀ خارجی زمینه پیدا نکنند، توجه به دو نکته، جهت­گیری و سرنوشت را روشن­تر می­کند. اول، فهم عینی و واقعی از اینکه اقتصاد و سیاست بین ­الملل چگونه عمل می­کنند و دوم، اهتمام جهت بارورسازی نظام داخلی به منظور کسب مصونیتِ و حاکمیت ملی. یک تمثیل فردی به این بحث کمک می­کند. چه فردی از لطماتِ و ضررهای محتملِ بیرونی و محیطی در امان است؟ فردی که با فکر تصمیم بگیرد؛ در تصمیم­ گیری مشورت کند؛ در هزینه ­ها مراقبت کند؛ مواظب زبان خود باشد؛ تا می­تواند توانایی کسب کند تا در بازار کار و تخصص ارزش و ارجحیت داشته باشد؛ هر کاری انجام می­دهد به فکر ده، بیست، سی سال و پیری خود باشد. منطق فرد و سیستم بنابراین یکی است: 1. استقلال در سایۀ توان­مندی­ های گسترده (چین سه تریلیون دلار ذخائر ارزی دارد) و 2. نظام تصمیم ­گیری مبتنی بر Fact، دانش، مشورت، تجربه و داشتنِ حوصله و صبر (چین در حوزه­ های اقتصادی، مالی، بانکی، سرمایه­ گذاری و صنعتی با دهها مؤسسۀ تحقیقاتی در غرب قبل از هر تصمیم مشورت می­کند و حق­ الزحمه مشورت را می­دهد).

مطالعۀ علمی، مقایسه­ ای و دور از تعصبِ تاریخ 150 سالۀ کشور به وضوح نشان می­دهد که شناخت از بازیگران جهانی و محیط بین­ المللی بسیار ناقص، مخدوش و مبتنی بر آرزو بوده است تا واقعیت. هم به دیگران کم، وزن داده ­ایم و هم وزن خود را زیادی محاسبه کرده ­ایم. فعال کردن ابزار شناختی، خود حداقل 50 درصد تصمیم­ گیری است. نداشتنِ حوصله و دقت در فهمِ یک موضوع، یک اختلال شناختی است (Cognitive disorder). انگلیسی ­ها در هوای یخبندان آمریکای شمالی، شرجی آسیایی و کویری خاورمیانه با صدها تنوع زبانی، قومی، فرهنگی و محیطی کار کردند و با تمرکز بر “منافع بریتانیا” دو قرن بر جهان حکم راندند. شواهد و اسناد تاریخی نشان می­دهد که روی آوردن پهلوی اول به آلمانها از 1310 به بعد بیشتر براساس عصبانیت و تنفر نسبت به انگلیسی ­ها و روس ها بوده نه فهمِ دقیق و عینی از ماهیتِ نظم اروپایی و مناسبت­ هایِ میان قدرت های بزرگ. اگر ژاپنی­ ها حکمرانی خود را بعد از 1945 براساسِ عصبانیت و انتقام، تنظیم کرده بودند نمی­ توانستند برای 55 سال (2010-1955) اقتصادِ دوم جهان بشوند. ژاپنی­ ها برخود، درون خود، توان­مندی­ های خود و شناخت عینی از واقعیات متمرکز شدند و به یک کشور پیشرفته و محترم جهانی تبدیل شدند.

در حالی که در سال 1354، 55 درصد زنانِ ایرانی بی­سواد بودند، پهلوی دوم، کشور را در زمرۀ پنج قدرت صنعتی جهان می­شمارد! شاید اگر کشور برنامه­ ریزی می­کرد، تدریجی عمل می­کرد، جامعۀ مدنی می­ساخت، درون را بارور می­کرد، سیستم می­ساخت، مشارکت مدنی ایجاد می­کرد، از جهان می­ آموخت، طبعاً طی چندین دهه، جایگاهی کمتر از ژاپن و کرۀ جنوبی در صحنۀ جهانی پیدا نمی­کرد. اما این خیلی شناخت و حوصله و کار تدریجی و انباشتی و نگاهِ دراز مدت و متمرکز بردرون می­طلبید. آیا نه اینست که یک نهال، محتاج زمان و محیطی مساعد برای تبدیل شدن به یک درخت تنومند است؟

در چارچوب هر مرامی، ایده­آلیست بودن، انرژی و منافع را هدر می دهد. در حّدی که پهلوی اول و دوم با غرب درگیر شدند تا امتیازات نفتی وغیرنفتی بگیرند، آیا باعث تضعیف و افول غرب شدند؟ غرب یک واقعیت و جریان تاریخی است که از قرن شانزدهم آغاز شده و احتمالاً تا آخر قرن بیست و یکم، قدرت و سطحِ سلطۀ جهانی خود را حفظ خواهد کرد. حتی کمونیسم و ظهور مشترک دو قدرت جهانی مانند شوروی و چین، باعث افول غرب نشدند. افول غرب، منطق درونی خود را دارد که در جریان تحولات تاریخی و تکامل اندیشۀ بشری با فرمول بندی­ های جدیدِ فکری و اقتصادی تحقق پیدا خواهد کرد.خود این موضوع، مورد مطالعۀ ده ها مؤسسه و دانشگاه های غربی و غیرغربی است.

امپراطوری سرزمینی ایران با ظهورِ غرب و مدرنیته غروب کرد ولی روان­شناسی ناشی از مالکیت یک امپراطوری در ناخودآگاه ایرانی همچنان آفتابی است. امروز امپراطوری­ها، سرزمینی نیستند بلکه با تکنیک، IT و هوش مصنوعی تعریف می­شوند. فهم این واقعیت در آگاه و ناخودآگاهِ جامعۀ ما ظاهراً تحقق پیدا نکرده است. نزدیک به یک و نیم قرن است که اندیشمندان و سیاست­مداران ما با جغرافیا و فکر غربی درگیر هستند و به نوعی “مشغولیت” تبدیل شده است. آیا می­توانیم بدون آنکه درگیر شویم، فاصله حفظ کنیم ولی نگذاریم کشور ضعیف شود و بنیۀ خود را در دراز مدت از دست دهد و از میلیون ها فرصت برای یادگیری و ساختن درون استفاده کنیم؟ چگونه می­توان به یک فرمول “همکاری بدون سلطه” رسید؟ رویارویی فعلی بدانجا رسیده که هر نوع تراکنش مالی، بانکی، نفتی و سرمایه­ گذاری با مجوّز وزارت خزانه ­داری آمریکا میسر است. آیا این مطلوب ما است؟ در میان مدت و دراز مدت چه نوع بهینه ­سازی به ارمغان می ­آورد؟ Undo کردن این وضعیتِ فعلی چه میزانی از فکر، اهتمام، فعالیت سیاسی و مذاکره را می­طلبد؟ تا چه مدتی کشور می­تواند بدون درآمد مطلوب پیش برود؟ آیا برای تقابل با نظم موجود جهانی، حدّ و مدتی تعیین شده است؟ اصولاً آخر این تقابل چیست؟ با مطالعۀ دقیق و علمی و کمّی اقتصاد و اندیشه در غرب نسبتاً روشن است که افول تدریجی غرب از درون خودش خواهد بود و نه از بیرون. اگر این مبنای دقیقی برای شناخت نظم جهانی باشد، استراتژی ایران در تعامل با محیط بین ­المللی چیست؟ سهم و حدّ ما در این نظم چگونه تعریف می­شود؟ اگر ما ثروت تولید نکنیم، حتی درحفظ نظم داخلی مشکل خواهیم داشت. مطمئن ­ترین روش و قدرت­مندترین تئوری در ممانعت از سلطۀ خارجی، کارآمدی اقتصادی و دستیابی به اجماع نخبگان داخلی است. امروز غرب می­تواند با هند همکاری کند ولی نمی­تواند بر آن سلطۀ سیاسی پیدا کند چون هندی ها در درون خود به اجماع رسیده اند درحدّی که این اجماعِ نخبگان به قرارداد اجتماعی تبدیل شده است. ما با Tweet سرِخود را مشغول کرده­ ایم. آمریکایی ­ها لابلای این هیاهویِ روزانه، 5/8 میلیارد دلار به اضافۀ حدود 4 میلیارد دلار هزینه ­های نگهداری و مدیریت، اسلحه فروختند و حدود 2 میلیون شغلِ موقت در اقتصاد خود ایجاد کردند چون تمرکز آنها بر تولیدِ ثروت و (در خاورمیانه) سلطه بر جزیره­ العرب است. Endgame ما از تقابل چیست اگر در این تئاتر، کشور ثروت تولید نکند؟ دعوا و درگیری و تقابل ضرورتاً منفی نیست مشروط به اینکه هم ثروت تولید کند و هم به صورت تصمیم­ گیری درختی، شاخه­ ها و افق ­های میان مدت و دراز مدت آن مشخص باشند. اگر به عملکرد آرام و بدون هیاهوی خانم مرکل در یک دهۀ گذشته توجه کنیم متوجه می­شویم که او از هر سخن، مورد و بحثی که توجهش را از اهداف درازمدت آلمان منحرف کند، پرهیز کرده است. خانم مرکل که در چارچوب اتحادیه اروپا و غرب عمل می­کند برخلافِ میلِ آمریکایی­ ها، نوعی ائتلافِ اقتصادی آرامی را با چین شکل داد و با ضعیف شدن اتحادیه اروپا،ضمن حفظ روابطِ استراتژیک با آمریکای شمالی، آیندۀ دو دهۀ آلمان را با شرق آسیا و مخزنِ عظیمِ مالی و فن­آوری آن منطقه قفل کرد. آلمان ها حتی سناریوی رشد خود بدون وجودِ اتحادیه اروپا را نیز طراحی کرده ­اند و با سیاست بسیار پیچیدۀ Ospolitik  خود، با مسکو مدارا می­کنند چون فقط یک هدف مهم است: آلمان و آیندۀ مردم آلمان.

بنابراین، فهمِ دقیقِ نظمِ بین­ المللی و سناریوهای محتمل در آیندۀ این نظم، محتوا و توازن تقابل- تعامل کشور را مشخص خواهد کرد. کانونِ این شناخت، اقتصاد جهانی است. زیربنا در نظم بین ­المللی، اقتصاد است و نه سیاست. اگر در دکترینِ امنیت ملی کشور و حفظ هویت و حاکمیتِ ملی ایران برای نیم قرن آینده، شناختی از اقتصاد بین­ الملل وجود نداشته باشد و تولید دائمی ثروت در نظر گرفته نشود، استراتژی مخالفین ایران در تضعیف و فرسایش تدریجی ایران موفق خواهد شد. بهتراست Endgame را هرچه زودتر طراحی کنیم چون همین منطقه ای ها می خواهند ما را فقیرکنند.

28 فکر در مورد “ Endgame کشور با غرب چیست؟

  1. نیکنام گفت:

    مقاله جنابعالی نکات ارزشمندی داشت.

    طراحی نوعی دکترین امنیت ملی مبتنی بر آرمان و نه بر اساس الزامات نظام بین‌الملل که بطور عمده اقتصاد محور است،  طی یک قرن و نیم در تاریخ معاصر ایران،  کلیدی ترین رهیافت شما ست. 

    به عبارت دیگر وجود یک  سندرم شناختی در بازیگران اصلی صحنه مناسبات با غرب را تبیین می کنید،  اما در راهکارهای خروج از این حلقه معیوب و بکارگیری نوعی دکترین موثر امنیت ملی ، خود نیز دچار همین سندرم شناخت میشوید!

    حال پرسش این است که پیش نیاز ها و الزامات برخورداری از دکترین امنیت ملی موثر و کارآمد در یک کشور در مرحله نخست آن  چیست؟ 

  2. غفاری گفت:

    جناب آقای دکتر  ایران کشوری بسیار عجیب و غریب  با تونل های زمان  پیچیده و تو در تو با دشمنان فروان داخلی  وخارجی   در حرکت به سوی ناکجااآباد است . رنج های بی شمار  ایرانی بودن در درازمدت   گنج  های ایرانی  را خواهد ساخت . این را نوع رنج های ایرانی برای ما باز گو می کند .    از تمام کلمات نوشته های جنابعالی  بوی ناامیدی و بدبختی  مشام هر کسی  که  این ها می خواند را بی حس می کند .  هیچ کور سوی امیدی در این کشور نیست ؟؟؟؟؟  فقط  و فقط  نسخه های یاس آلود  شما حرکت آفرین است ؟؟؟ قطعا شما در مسیر امید واقعی این ملت حرکت نمی کنید و حاصل تمام پژوهش های شما از جامعه بین الملل    کپی پست   رفتارهای ملت ها   و حکومت های جهان   است . 

  3. هاتف گفت:

    من یک متخصص در ایران هستم و به زودی از ایران خواهم رفت به این نتیجه رسیده ام که ایران به پایان کار رسیده هست مثل کسی که سرطان دارد.

  4. نیلپر گفت:

    تصمیم گیری با فکر و مشورت و مراقبت از هزینه ها الزاما به مصونیت از ضررهای محیط بیرونی نمی انجامد. چه بسیار افرادی که از پروسه های فکری sophisticated برخوردار هستند، با محاسبه حروف اضافه نیز سخن می گویند لکن به یکباره خود را در هچلی غریب می یابند. اشکال از کجاست؟ چگونه می شود فردی که از IQ بالایی برخوردار است و در حیطه تخصص خود سرآمد است یا کشوری که از منابع طبیعی و سرمایه های انسانی غنی برخوردار است غافل می ماند از آن که side effect های حاصل از استراتژی های خود را شناسایی کند و یا bug های موجود در نقشه های فردی خود را بیابد؟
    آیا اتکا به هوش انسانی یا فریفته استعداد خود شدن به نوعی از cognitive disorder نمی انجامد به گونه ای که فرد یا کشور در می ماند از آنکه لطمات و ضررهای حاصل از تصمیمات خود بر روی سایرین یا نسل های بعد را پیشگیری کند؟

    خوب است جایی در میانه کهنسالی، زمانی که افراد و جوامع به نگارش سرنوشت و کرده های خود روی می آورند این نکته را لحاظ کنند که ایده ها و ارزش های متناقض به تضاد های درونی/شناختی (cognitive dissonance) می انجامد که فرد یا سیستم برای حل آن ناگزیر از میان برهای شناختی و عملی است تا تصورات خود را با مقدورات منطبق سازد.

    تاثیر انباشتی این میان برهاست که Endgame را ترسیم می کند.

  5. علیرضا سمساریلر گفت:

    با سلام جناب سریع القلم تحلیل واقع بینانه ایست و توقع حداقلی که دوستان تصمیم گیرنده نقشه راه ارائه فرمایند که برنامه شان چیست با این دنیای زورگوی سرمایه سالار ما چگونه میخواهیم تعامل کنیم این طناب را تا کجا میتوان کشید و برنامه بعد از آن چیست ولی اینطور بنظر میرسد که هیچ برنامه مدون و فکر شده ای چه غلط و چه درست پشت این جریان نیست و تصمیم گیریها همه عکس العملی و روزانه است و این بزرگترین هنر طرف مقابل بوده که ما را همینطور آویزان و معلق نگهدارد تا نتوانیم با برنامه ریزی و دراز مدت فکر و حرکت کنیم. مانند اتومبیلی که در حال سقوط به دره است و در حال معلق زدن هیچ کاری نمیتوان کرد باید منتظر بود که یا با سقف به زمین برسد و یا روی چهارچرخ تا سپس تصمیم گرفت چه باید کرد و اینان همینطور ما را در حال معلق بودن نگهداشته اند. به امید روی چهار چرخ بزمین رسیدن هر چه زودتر چون تا اکنون نیز خیلی دیر شده. ممنون از توجهات شما.

  6. احسان گفت:

    با سلام. سپاس بابت نوشته حضرتعالی.
    واقعیت این که در بسیاری از زمینه ها در ابتدای راه هستیم. و به قول شما هم چنان اجماع داخلی در حوزه نخبگان نداریم.

  7. محمد رضا رضایی گفت:

    درود دکتر. دیگران در پیست مسابقه هستند و ما هنوز در رختکن

  8. محمدرضا محمدزاده گفت:

    با سلام و احترام .
    به نظرم این سطح از تحلیل ها در عین صحیح بودن ، تمام حقایق ناظر به مسائل ایران را پوشش نمی دهد . Fact این است که ما بدون درک شفاف ایده های نظام ، سیاست خارجی نظام را جرح می کنیم . فارغ از اینکه بخواهم داوری کرده باشم ، معتقدم نظام به پیامد های رفتار های خودش و چنین تحلیل هایی که حضرت مستطاب استاد میفرمایند ، بی توجه نیست .

  9. آرش سلطان نژاد گفت:

    درود بر شما استاد فرهیخته و گرامی
    مانند همیشه یادداشت های شما لذت بخش، تامل برانگیز و محرک تفکر است .
    فقط میگویم دوستتان دارم.
    خواهشمند هستم وقت ملاقات به بنده بدهید .
    با تشکر

    1. sariolghalam.com گفت:

      با سلام
      پیام شما برای دکتر سریع القلم ایمیل شد.
      میتوانید از طریق ایمیلی که در صفحه اصلی درج شده، با ایشان در ارتباط باشید.
      مدیریت وب سایت

  10. سرخ رو گفت:

    آقای دکتر نظرات شما برای قشر صاحب تفکر و کسانیکه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و دیگر امور را علم و دانش می دانند قابل فهم است . اما جای تاسف است که صاحبان قدرت همه این امور را بصورت ایدئولوژی می نگرند. حالا یا از روی باور یا فریبکاری و نمی پذیرند که علم را با علم پاسخ دهند نه با ایدئولوژی
    در تمام تاریخ همه ملل هیچ حکومت ایدئولوگی باقی نمانده است.

  11. امیرحسین گفت:

    اقای دکتر سلام و عرض خسته نباشید بنده همواره از مطالب شما استفاده زیاد برده و نکات زیادی اموخته ام اما یک نکته ی اساسی به ذهن من میرسد که در واقع در مطالب شما به طور غیر مستقیم و ضمنی حضور پر رنگ دارد که به نظرم تا به این نکته توجه نشود و در مورد ان بحث نشود و به پاسخ صریح و شفاف نرسد تمام راهکار ها و تلاش های ارائه شده توسط جنابعالی و دیگر اندیشمندان پای به مرحله عمل نخواهد گذاشت به نظر من این نکته ی اساسی را میشود در دو سوال مطرح کرد سوال اول اولویت یک کشور چیست؟ یا چه چیزی باید باشد؟ سوال دوم چه کسی مسوول تعیین و مشخص کردن الویت ها در یک کشور است؟ به نظر بنده برای کشوری مانند ایران پاسخ درست به این دو سوال و عمل به ان بسیاری از مسائل را خود به خود حل خواهد و بعد از این مرحله است که میتوان در مورد راهکار و راهبرد برای توسعه و رشد ایران بحث کرد

  12. امیر گفت:

    با سلام .در پایان این مطلب اشاره فرمودین که اگر در دکترین امنیت ملی کشور شناختی از اقتصاد بین الملل ایجاد و منجر به تولید ثروت نشود کشور عزیز ما دچار تضعیف و فرسایش می شود . حال سوال این است که اصولا کشور ما تا چه حد بر پایه دکترین امنیت ملی اداره می شود ؟ آیا افق روشنی دال بر حرکت ولو اندک در این مسیر وجود دارد ؟ با وجود این که شالوده و هویت وجودی نظام بر پایه آمریکا ستیزی استوار و قوام پیدا کرده است آیا امیدی به تغییر وجود دارد ؟خواهشا در مطالب بعدی به این مباحث بپردازید و ما را از علم خود بهره مند سازید . با تشکر

  13. رضا گفت:

    این مقاله آقای دکتر سریع القلم را باید بارها مدیران و تصمیم گیرندگان کشور بخوانند و بپذیرند که با rational thinking و با درک شرایط محیطی می توانند آینده مطلوب را بسازند و آرمانگرایی(ساختن آرمانشهر، مدینه فاضله، utopia) جایگاهی در عرصه مدیریت مناسبات بین الملل ندارد

  14. علیرضا گفت:

    این مقاله لازم بود در شرایط کنونی نوشته شود تا همگی متوجه باشیم که موفقیتهای نظامی این روزهای کشورمان در خلیج فارس معنای خاصی ندارد و نباید احساس غرور و عزت داشته باشیم و باید بدانیم که ما در هر حال شکست خورده و فرودست هستیم.

  15. یه جهان سومی پر ادعا گفت:

    با تشکر از تحلیل جنابعالی. چند نکته به نظرم آمد که خدمتتان عرض میشود: انشالله که به کسی از مردم و مسئولان بر نخوره:
    ۱- سطح آگاهی اکثریت(و نه همه) ما مردم ایران و ضریب هوشی مان بسیار پایین است(در حد دلفین). از دلفینها غیر از حرکت دسته جمعی روزانه به دنبال غذا و برگشت شبانه برای خواب انتظار بیشتری نمی توان داشت.
    ۲- در مربع چهارگوش مردم کشورهای پیشرفته، حکومت کشورهای پیشرفته، مردم کشورهای عقب مانده و حکومت کشورهای عقب مانده، این مردم کشورهای عقب مانده هستند که بیشترین ضرر را می کنند.
    ۳- اگرچه کشورهای غربی به لحاظ نظامی و اقتصادی قدرتمندند ولی آنها را خدا تصور نکنیم. اگر با آگاهی مردم، زمینه برای حکومت عاقلان و دلسوزان واقعی فراهم گردد غربیها در مقابلمان ناتوان خواهند شد. نمونه های بسیار کوچکی این کشورهای غرب نزده و قوی را خودتان نام برده اید: ژاپن، چین، آلمان و …. مهم مردم هسنند که تصمیم بگیرند دلفین نباشند.
    ۴-ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. شرط تغییر تفکر و تعقل است. هیچ صفحه ای از قرآن کریم را نمیتوانید بیابید که در آن اکثریت مردم را بدلیل تفکر نکردن مواخذه نکرده باشد. آیا ما که اینهمه وقت صرف دیدن ماهواره و فوتبال و غیبت و قر و فر خودمان می کنیم نباید در هر روز لااقل ۱۰ دقیقه فکر کنیم، مطالعه کنیم و یاد بگیریم. همه چیز با تعقل و تفکر شخصی حاشل میشود نه با گوش دادن به تحلیل این و آن.
    ۵- وضعیت بد جامعه امروز حاصل اندیشه!(اگر وجود داشته باشد) و عمل بد من و شما، خانواده ها (پدر و مادرها)، مدارس و دانشگاهها، مردم عادی و روشنفکران و … و دولت و حکومت است. اگر وضعیت بد است که همه مان فکری به حالش کنیم و اگر این وضعیت خوب است پس چرا فرزندانمان را به مکانهای دگر می فرستیم البته به بهانه رشد علمی. تعارف را کنار بگذاریم.
    “بیایید گوسفند نباشیم”

  16. شهرام بهرامسری گفت:

    درود بر شما آقای دکتر

    در شرایط فعلی مملکت از نخبگان انتظار مقالاتی آگاه کننده است
    خداوند شما را حفظ کند که همیشه مردم را از دانش تان بهره مند نمود که اید.

  17. وحید گفت:

    احتمالن آن لطیفه را شنیده‌اید که راننده در شب می‌راند و مسافری گفت آقای راننده برای که میرانی اینها که همه خوابند!
    حالا شما اینها را برای که میفرمایید؟ ما مردم امی و عامی که اینها را از بریم، بفرمایید جای دیگر میر بروید!
    «برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
    برو آنجا که تو را منتظرند»

  18. علیرضا گفت:

    سلام و احترام. مطابق همیشه روشنگر و البته شجاعانه. اگر هسته قدرت در داخل از ما بپرسد که به همان استدلال که جهان عرصه قدرت و زور و نه حقوق است و من تصمیم گرفتم قدرت سخت را محور تعامل خود با جهان و منطقه قرار دهم و نه قدرت ترم (اقتصاد و فناوری و ..)

    و تا به حال هم دستاورد داشته ام از سوریه تا لبنان و عراق …(بر اساس شاخص های KPI) خودم

    و اتفاقا هربار که به متصدیان قدرت ترم اختیار دادم نتوانستند تعامل سودمندی حاصل کنند.

    تکلیف ما در پاسخ چیست؟

    دولت در ۶ سال گذشته با تمام منابع مالی خود چقدر کارا بوده
    فعالیت برون مرزی ما با حدود ۱۰ میلیارد (فرض) در سوریه چقدر کارا بوده؟

    ارادت
    ساعدی

  19. حميد گفت:

    عالی نوشتین ، با نکته های تاریخی و مستندات

  20. امیر حسین میثمی گفت:

    با سلام و احترام

    مثل همیشه عالی بود.

    با تشکر فراوان

  21. اکرمی گفت:

    هربار نوشته ای از شما میخونم قکر میکنم خدا رو شکر که شما هستید و کاش گوش شنوایی در بین مسولین باشه برای شنیدن پیام نوشته ها و خرد و توانی برای به کارگیری اونها
    سایه شما بر سر ما مستدام باشه استاد

  22. هوشنگ سهیلی گفت:

    سلام آقای دکتر
    تمام آجرهای کلمات متن جنابعالی بدون استثناء از واژه اول تا آخر، بر اساس یک پیش‌فرض غلط و محاسبه اشتباه چیده شده است.
    این اشتباه، منحصر دانستن تمام تحولات به مسائل متریال است که با تفکر یک مسلمان در تضاد کامل قرار دارد. چطور از مسلمانی که اعتقاد دارد: 《متاع الدنیا قلیل والآخره خیر》 انتظار دارید برعکس بیندیشد؟
    اگر دنیا بی‌ارزش است و فقط آخرت “خیر” (ثروت) است، طلیعی است که باید در همه امور، آخرت‌محور اندیشید.
    برای مثال، هم قرآن و هم امام ششم تأکید دارند که 《إنهم یرونه بعیداً و نراه قریباً》.
    یعنی ما شیعیان ظهور امام عصر را نزدیک می‌بینیم و کفار آن را دور می‌پندارند.
    کسی که قائل به چنین گزاره‌ای است طبیعتاً نباید برای حکومتش آرزوی دور و دراز بتراشد.
    یا کسی که به این آیه قرآن معتقد است که 《إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین》
    یعنز اگر شما بیست نفر اهل مقاومت باشید بر صد نفر از دشمنان غلبه می‌کنید؛ لذا درآمد مطلوب، محور نیست بلکه صبر است که مطلوبیت دارد چون خدا نفرموده اگر ثروت داشته باشید بر دیگران غلبه پیدا می‌کنید بلکه این ثروت را در صبر و مقاومت منحصر دانسته است.
    به نظرم جنابعالی ابتدا باید تکلیف خود را با این آموزه‌های اولیه که در کودکی به شما آموخته نشده و باعث شده در بزرگسالی از آنها بی‌بهره بمانید و به جای اندیشه‌های متعالی و مترقی قرآنی و اسلامی، اندیشه‌های ماتریالیستی و اومانیستی را در جامعه اسلامی ترویج کنید، روشن کنید و سپس دست به قلم و کیبورد ببرید و به ترویج مواضع‌تان بپردازید.

    1. محمدحسین گفت:

      سلام برادر گرامی این تحلیل شما که تفکیک از هم کسسته دنیا و اخرت را موجب میشود اگرچه در سابقه تاریخی و دینی ما وجود دارد اما حتما دیدگاه صحیحی نیست چنان تصور کرده اید که طبق موازین و آموزه های اسلامی نه عمران و آبادانی دنیا مطلوبیت دارد و نه تلاش برای افزایش ثروت! مفهومی که از دنیا برداشت کرده اید جز به رهبانیت نمی انجامد که ستون فقرات رشد جوامع اسلامی را شکسته است. بزرگوار! آموزه های دینی را یک مجموعه واحد بدانید و در باب معاملات و احکام ناظر بر کسب و کار و تولید ثروت (و نه ثروت اندوزی!) نیز مطالعه بفرمایید. به قول مولانا: چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن…. نی قماش و نقده و میزان و زن

    2. هموطن گفت:

      جناب سهیلی ! یعنی منظور شما این است که ما با صبر بایدجواب گستاخی دشمنان را بدهیم و هیچ حرکتی از خود نشان ندهیم. این که از آموزه های اسلام نیست. در ثانی دکتر سریع القلم در اکثر نوشته هایشان بر تولید ثروت(که مورد تأکید رهبر این مملکت که خود فقیهی روشنفکر و تیزبین است) برای ارتقای رفاه جامعه تأکید دارند نه اینکه تولید ثروت کنیم که کشورهای دیگر را تحت سلطه دربیاوریم. آیا تولید ثروت در اسلام منع شده و به قول شما یک اندیشه ماتریالیستی است. اگر چنین است که همه بنشینیم و با صبر منتظر اعانات این مملکت و آن سرزمین باشیم و تحت سلطه بیگانه قرار بگیریم.

  23. دیدگاه ههای شما را می خوانم خوب است اما همانطور که خودتان هم به ان اذعان دارید این نظرات اگر نتواند به یک راهبرد در مراکز تصمیم گیری تبدیل شود در حد یک نظریه خام کمترین تاثیر را خواهد داشت لذا سوالم این است شما برای این مشکل چه تمهیداتی بکار گرفته اید

  24. شهاب گفت:

    انگلیس و روسیه زمان رضا شاه، فقط به فکر غارت منابع ایران بودن، رضا شاه برای آوردن محصولات استراتژیک و تکنولوژی مجبور به متوصل شدن به آلمان بود.
    البته پیشبرد توسعه مدنی و سیاسی جامعه ، شاید واجب تر از تر توسعه اقتصادی باشد ولی در جامعه ایران قاجار زده و عقب مانده، کار ساده ای نبوده، الانش نیست.
    این مملکت با حدود ۱۰درصد از منابع جهانی یا خارجی ها غارتش کردن یا داخلی ها، اگر متهم به دایی جان ناپلئون نشوم باید بگویم در موقعیت جغرافیایی ایران، باید یک ابر مرد (یا ابر زن) پیدا شود که بتواند هم با روسیه و هم انگلیس و هم آمریکا و هم چین و…روابط دوستانه داشته باشد و توسعه اقتصادی و سیاسی هم به جلو ببرد.
    (( ابر مرد الزاماً از دل دیکتاتوری در نمیاد، میتونه از دل دمکراسی در بیاد))
    بطورکلی از تمام تحلیل های شما لذت و فایده میبرم.
    موفق و شاد باشید.

    1. علیرضا گفت:

      در این مقطع زمانی و پس از اقدامات نظامی ایران در برابر غرب در خلیج فارس، نوشتن این مقاله لازم بود تا احیانا فکر نکنیم اتفاق مهمی افتاده و احساس غرور و عزت داشته باشیم.ما کماکان باید بدانیم که در برابر آمریکا و انگلیس، شکست خورده ایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *