اشتباه کردن مهم نیست. تعداد اشتباهات مهم است و بلکه تکرار اشتباهات مخرب است. به عنوان یک جامعه توانمند، به نظر می ­رسد تعدادی از اشتباهات را طی قرن گذشته مرتب تکرار کرده­ ایم:

1) نیاموخته ­ایم که پیشرفت ژاپن، اروپا و آسیا تابع مدیریت بنگاه ها و سیستم­ هاست و نه ریاست افراد؛

2) نیاموخته ­ایم که فهم حقیقت از طریق دیالوگ و وجود جامعه مدنی شکل می­ گیرد و در ذهن جزیره­ ای یک یا چند فرد نیست و بنابراین ضروری است که، یکدیگر را تحمل کنیم، برای یکدیگر جا بازکنیم، تفاوت های یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و از خودخواهی­ های فکری بپرهیزیم؛

3) نیاموخته ­ایم که با Fact، قضاوت کنیم و نه با تخیل و شنیده ­ها و شایعات؛

4) نیاموخته ­ایم که حکمرانی، امری تخصصی است و لازمه آن دانش است؛

5) نیاموخته­ ایم که قدرت، مسئولیت می ­آورد و اصل بر «مصلحت عامه» و تأمین رضایت­ مندی عامه شهروندان است؛

6) نیاموخته ­ایم وقتی از درب منزل خود پا بیرون می­ گذاریم، در عرصه Public (عرصه عمومی) وارد شده­ ایم و در عرصه Public، نمی ­توانیم هر کاری انجام دهیم (مثل دوبله پارک کردن) و هر سخنی بگوییم و هر قضاوتی بنماییم؛

7) نیاموخته ­ایم که توسعه، قبل از آنکه به سرمایه، فن ­آوری و تولید نیازمند باشد، به همکاری، هماهنگی، اعتماد و حمایت از یکدیگر محتاج است؛

8) نیاموخته ­ایم برای آنکه دیگر ملت ها به هویت، استقلال و حاکمیت ما احترام بگذارند باید داخل خود را سامان دهیم، به یکدیگر در داخل خود احترام بگذاریم، پوپولیسم را تعطیل کنیم، پایگاه حاکمیت را نزد کارآفرینان و دانشمندان و خبرنگاران بنا کنیم و تولید و نوآوری را بنیان استقلال و حاکمیت ملی قرار دهیم؛

9) نیاموخته ­ایم که در کنار دستور کار شخصی، به مسئولیت اجتماعی و به مفهومِ مقدس Public اهمیت دهیم و

10) نیاموخته ­ایم که نقد از فکر و رفتار را، از نقد به شخص تفکیک کنیم، حرف منطقی را بپذیریم، یکدیگر را تخریب و تحریف و زخمی نکنیم و تلقی اینکه هر کدام، مرکز ثقل جهان هستیم را کنار بگذاریم (Self-obsession)، از هم حمایت کنیم و به قول هایی که می ­دهیم حتی­ المقدور عمل کنیم.

    طبیعی است تبدیل این نیاموختنی ­ها به آموختن­ ها با گفتار درمانیِ صرف، امکان­ پذیر نیست. اما فهم مشکل خود بخشی از حل مسئله است. مثل علم پزشکی است. شناخت بیماری خود مقدمه درمان است. یکی از دستاوردهای مهم انقلاب این بوده که بخش ­های وسیعی از جامعه متوجه شدند که ریشه مشکلات ما، در درون خود ماست و بهبود امور را باید از داخل شروع کرد. هر چند ملک ­الشعرای بهار یک قرن پیش این نکته را گوشزد کرده بود که از ماست که برماست، ولی جستجو کردن ریشه مشکلات در داخل، هم اکنون به یک ادراک عمومی رسیده است.

    اگر ریشه­ ها در داخل است، کدام عوامل در اولویت هستند؟ چرا نسل بعد از نسل، این اشتباهات را تکرار می­ کنند؟ آیا دانش، علم و داده ­های ما کمبود دارند؟ آیا در برنامه ­ریزی، سیاست­ گذاری و تعیین اولویت ­ها مسئله داریم؟ آیا برای فهم دقیق مشکلات، مؤسسات پژوهشی نداریم؟ منابع طبیعی نداریم یا منابع انسانی؟ آیا مشکل در فکر است؟ دانش است؟ ساختار سیاسی است؟ خلقیات است؟ فرهنگ است؟ ساختار تولید است؟ سبک زندگی است؟ و ده ها دلیل محتمل دیگر. علت ­العلل کانونی چیست؟

    به عنوان یک نظر در میان نظرات مختلف، این نوشتار نظریه ­ای برای تکرار اشتباهات مطرح می ­نماید: سه خوشه علّی (Causal clusters) به صورت یک مثلث که زوایای ان برهم تأثیر­گذارند را مطرح می­کنیم: فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.

الف: عنصر فرهنگی که باعث می­شود ما بسیار اشتباه کنیم:  هر چند ما به عنوان یک جامعه دارای آداب جمعی هستیم، خصوصیات جمعی داریم، سنت­ هایی را پاس می­داریم، زبان مشترک داریم اما رسالت و هویت جمعی که بدان تعلق خاطری، فراتر ازفردیت خود داشته باشیم را نداریم و یا بسیار ضعیف است. از طرفی دیگر، اندیشه­ ها و رفتارهایی
(Code of conduct) که اکثریت مطلق جامعه را به هم وصل کند بسیار ضعیف است (قرارداد اجتماعی). به عبارت دیگر، دستور کار فردی باعث شده که جمع را فراموش کنیم، کوتاه ­مدت بیاندیشیم، به دنبال منافع خود و گروه خود باشیم و به عموم و مصلحت عامه فکر نکنیم. تقریباً هر فردی هر نوعی که دوست دارد عمل می­کند. بیشتر به شخصی احترام می­ گذاریم که در دایره ماست. کمتر فردی را به خاطر اینکه شهروند این جامعه است محترم می­ شماریم. شاید به همین دلیل اگر با اتوموبیلی تصادف کنیم که راننده ­اش را می ­شناسیم خوب برخورد می­ کنیم ولی به راننده ­ای که نمی ­شناسیم ناسزا می­ گوییم و با او نزاع می­ کنیم چون با او حس جمعی و هویت جمعی نداریم بلکه او را بیگانه می­ شماریم. برای کسانی جا باز می­ کنیم که به درد ما می­ خورند؛ بقیه را ربات­ هایی می ­بینیم که در حال حرکت هستند و سنخیتی با آنها نداریم. چون اجتماعی فکر نمی­ کنیم، به تفاوت دیدگاه ها و اندیشه­ ها و استنباط ها خیلی اعتقاد نداریم و عموماَ شخصی را که مانند ما مسائل را تفسیر نمی­ کند با ناشایسته ­ترین الفاظ مورد خطاب قرار می ­دهیم. متفاوت بودن را حق انسانی شهروندان نمی ­دانیم. در ناخودآگاه تاریخی ما، تمایلی قوی به یکسان­ سازی افکار وجود دارد. به همین دلیل که جمعی فکر نمی­ کنیم و تفاوت را منشأ تحول نمی­ دانیم، تمایلی شدید به حذف داریم. چون مدارها را می ­بندیم، گردش اطلاعات و دیدگاه های مختلف را مسدود می­کنیم. در نهایت فرد اولویت پیدا می­ کند بر جمع و سیستم­ های اجتماعی. چون فردی تصمیم می­ گیریم بسیار اشتباه می­ کنیم در حالی که در اشتباهات جمعی، راه اصلاح سریع­ تر فراهم می ­شود. اشتباه جمع، مسئولیت جمع است. رعایت مصلحت عامه، نیاز به گفت و گو را ایجاد می­کند. در غیر اینصورت، در فضاهای محدود و محصور فردی، استنباط ها بدون بحث ­های جدی، مرتب به اشتباه می­ افتند. تصمیم­ گیری­ های منطقی در گروه های تخصصی و تشکل ­ها بهتر از تصمیم­ گیری­ های فردی است؛

ب: عنصر سیاسی که باعث می­ شود بسیار اشتباه کنیم: ما یک تجربه مهم سیاسی را پشت سر نگذاشته­ ایم و این زمینه ­ساز نوسانات فراوان و فراز و نشیب ­های متعدد تاریخی شده است: ما حکومتی که تنوع دیدگاه ها و طبقات را چه با پایه­ های حقوقی و چه از طریق گردش قدرت، نمایندگی کند ایجاد نکرده­ ایم. هر حکومتی به بخش ­هایی از جامعه توجه کرده و بخش ­هایی را به حاشیه رانده است. این وضعیت، نوعی تناقض، فردیت افراطی، گوشه­ گیری، بی ­تفاوتی، بیهودگی و  مهاجرت ایجاد می­ کند. حتی از این بدتر، صنعت تملق و چاپلوسی و انطباق با شرایط و جریان­ های مسلط را فراهم می­ آورد. افراد توانا در بهترین شرایط، طارق عزیز یا منوچهر اقبال می ­شوند. این وضعیت کشور به خصوص در سالهای 1355-1348 بود. وقتی Public، مصلحت عامه، عامه مردم، کشور و آینده کشور مبنا نباشند، حکومت ها به صورت خودکار به سوی مدارهایِ بسته تصمیم­ گیری می ­روند و مرتب اشتباه می­ کنند چون گردش آزاد اطلاعات و اندیشه­ ها از میان می ­رود. اگر روبروی یک حاکمیت، مصلحت عامه باشد، به طور اتوماتیک نوعی دیگر تصمیم­ سازی می­ کند و بدین صورت قرارداد اجتماعی شکل می­ گیرد؛

پ: عنصر اقتصادی که باعث می­ شود بسیار اشتباه کنیم: چون اقتصاد کشور طی شش دهه پیش بر پایه صادرات نفت بوده، مجبور نبوده ­ایم که در اقتصاد بین ­الملل در پی مزیت نسبی خود باشیم، در چند صنعت مانند کره جنوبی سرمایه­ گذاری و تولید ثروت کنیم و از طریق سهم بازار در اقتصاد بین­ الملل به صورت ساختاری و اجباری، بیاموزیم، نوآوری کنیم و از همه مهم ­تر رقابت کنیم. کره جنوبی آنقدر زحمت کشید و نوآوری کرد و خود را اصلاح کرد تا در کنار ژاپن و آلمان، سهمِ بازارِ قابل احترامی در فروش اتوموبیل در سطح جهان کسب نمود. اقتصاد ما عمدتاً فروش نفت و واردات کالا و خدمات بوده است. این نظام اقتصادی نیست بلکه نوعی حسابداری است. چون به اقتصاد بین ­الملل قفل نشده­ ایم، مجبور به یادگیری و اصلاح و رقابت نبوده­ ایم. از این­رو، ساختار اقتصادی ما هم کمکی به تکامل روشی و فکری و مدیریتی نکرده است و تابع قیمت نفت و وضعیت تقاضای نفت در اقتصاد بین ­الملل بوده­ است. اگر در صنعت، بانکداری، کشاورزی، خدمات، هتل­داری، تحقیقات، مدیریت شهری، حمل و نقل و تولید با بنگاه های خارجی کار کنیم، هزاران پروژه مشترک داشته باشیم. سریع می­ آموزیم، بیشتر فکر می­ کنیم، از خود خلاقیت نشان می­ دهیم و کمتر اشتباه می­ کنیم.

    کانون «اشتباه نکردن» به ساختاری برمی­گردد که در آن گردش اطلاعات، گردش فکر و گردش  مجریان وجود داشته باشد. هدف از این گردش­ ها، یادگیری است. سیستم­ ها وقتی یادگیری را متوقف می­ کنند، خود نیز متوقف می­ شوند و اشتباهات بر روی هم جمع می­ شوند. ایجاد این سیستم یک تصمیم است. این تصمیم را ژاپن در سال 1869 گرفت؛ کره جنوبی در 1965؛ چین 1980؛ هند 1990 و ترکیه 2002. جلوگیری از اشتباه تابع اصلاح ساختارهای تصمیم ­سازی و تصمیم ­گیری است.

چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟

چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟

 

نوشته های مرتبط

13 فکر در مورد “ چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟

  1. طاهره گفت:

    سلام به همه دلسوزان.ایا فریاد رسی هست که ایران وایرانی را درهمان راستایی که فرمودیدبدون ضیق لحظه ای اتلاف وقت ،شروع به کارهای عملی کند لطفا به کارهای عملی بپردازید مقاله دیگر کافی است ای عزیزان قلب ملت.

  2. حسن گفت:

    ممنون که روشنگری میفرمایید

    مادامی که در کشور ما یک چرخه "تولید ملی" ایجاد نشود نه تنها از حل بحرانهای عمیق و خطرناک اجتماعی و اقتصادی و … کنونی عاجز خواهیم بود بلکه مردم و کشور با آینده تیره و تاریکی روبرو خواهد شد. اقتصاد حاکم در کشور ما "وارداتی و دلالی و ربایی" هست که باید با تحولات بنیادین به اقتصاد "صنعتی و تولیدی" وارد شود. مهمترین آنها بنظرم عبارتند از :

    لازمه ورود به چرخه "تولید ملی" در گام اول بستن مرزهای کشور به روی هر کالایی است که در کشور ما تولید میشود. هیچ کشور پیشرفته ای را نمیتوان سراغ داشت که بدون حمایت کامل از "تولید داخلی" خود قدم در راه پیشرفت گذاشته باشد. مثال روشن کشور کره جنوبی است. آیا کره جنوبی بدون بستن مرزهای خود به ورود کالاهای تولید داخلی خودش به این مرتبه از پیشرفت رسید !؟ هرگز

    همزمان طبق قانون اساسی "بانکداری" دولتی شود و منابع بانکی در خدمت تولید قرار گیرد. کدام کشور در جهان غیر از کشور ما وجود دارد که ۱۶۰۰ موسسه اعتباری و مالی در کنار حدود ۴۰ بانک خصوصی با هزاران شعبه فعالیت کند و اقتصاد "ربایی" و … را در کشور همراه با مفاسد دیگر که در برخی از آنها مشاهده شد(به قول آقای رئیس جمهور ۵ موسسه اعتباری ۲۵% بازار پولی کشور را در اختیار داشتند و ۲۶ هزار میلیارد تومن از سپرده های مردم را بالا کشیدند و …) گسترش دهد و همراه عوامل دیگر اجازه ندهد سرمایه مردم بسوی تولید و کار "مولد" برود ؟!

    همراه با آن اقدامات همانطوری که رهبری چند هفته پیش به نیروهای نظامی دستور واگذاری امورات اقتصادی را دادند ، تمامی نیروهای نظامی (طبق قانون اساسی و فرمایشات امام "ره" و مقام معظم رهبری) به پادگانها باز گردند و در اقتصاد و سیاست دخالت نکنند. در باره تمامی کارخانجات و بنگاه های اقتصادی "خصوصی سازی" شده بازنگری علمی و اصولی با همکاری اقتصاددانان و اساتید دانشگاهی انجام شود. چرا که همگان به ورشکستگی سیاست خصوصی سازی که تاکنون انجام یافته اذعان دارند و بخوبی قابل مشاهده و درک هست. مثلا چرا باید کارخانه "هپکو" اراک که بزرگترین سازنده ماشین الات سنگین راهسازی در خاورمیانه بود یا هست !؟ اکنون بعد از خصوصی سازی به تعطیلی کشیده شود ؟ و دیگر صنایع تعطیل شده و دارای معضل که تعداد آنها بیشتر از ۸۰۰ واحد است همینطور. 

    جناب آقای دکتر ضمن قبول فرمایشات بسیار درست و علمی حضرتعالی آیا راهی جز آنچه در ادامه فرمایشات جنابعالی عرض کردم ، راه دیگری برای خلاصی از بحرانهای بسیار زیاد کنونی و وارد شدن در مسیر رشد و پیشرفت سراغ دارید ؟

    با احترام

  3. qorbanbabaie گفت:

    شما به درستی ریشه مشکلات کشور را در سه حوزه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی دانستید. اما راه حل هر سه مشکل در ابتدا سیاسی است.

    حوزه فرهنگ: وقتی قدرت سیاسی از طریق انحصار آموزش و پرورش و رسانه ها تفکرات اشتباه خود را ترویج می کند، کاری از دست کسی ساخته نیست. وقتی در یک سیستم سیاسی، بی دروغ نمی توانید به خواسته های خود برسید، انحطاط فرهنگی پیامد طبیعی آن است. بر این لیست می توان افزود.

    حوزه اقتصاد: وقتی قدرت سیاسی تمایلی به اداره کشور از مسیری غیر از مسیر نفت ندارد، وقتی قدرت سیاسی هنوز منافع ملی را در روابط بین المللی خود به رسمیت نشناخته است و در عوض تنها منافع ایدئولوژیک خود را در نظر دارد، وقتی قدرت اقتصادی توریست را به دلایل ایدئولوژیک و پول نفت نادیده می گیرد (لیست گشوده است) توقع تحول اقتصادی مضحک است.

    حوزه سیاسی: وقتی راه حل رفع مشکلات فرهنگی و اقتصادی – لااقل در بدو امر – سیاسی است، تکلیف حوزه سیاسی نیز به طرق اولی مشخص است.

    نتیجه گیری پایانی:

    کشور ما درگیر مشکلات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است، اما راه حل هر سه مشکل در بدو امر از دروازه سیاست می گذرد. نگاهی به کشور های کره جنوبی و کره شمالی در آسیا، آلمان غربی و آلمان شرقی در اروپا (نمونه های دیگری نیز وجود دارند) مؤید فرضیه من خواهند بود.

     

  4. جیگر گفت:

    با سلام، مقاله زیبایی بود، با این روش سینماتیک می گویند، یعنی بررسی بدن بررسی علت (هر چند در این مقاله ارزیابی و بررسی نیز انجام شده اما منظور حرف آخر است). همه موارد به درستی تبیین شده و شاکله مسایل نیز واقعا همین است. اما رهکار چیست؟ منظور نقطه آغازی که سنگ بستر است ، صفر مطلق که مطمئن شوی علت العلل است . من آن به کلیک شدن میگویم، یعنی چطور مانند یک اروپایی بر روی مغزمان کلیک شود، تا حرکت و رسد ذهنی آغاز شود. آن کلیک چیست؟ راه حل همین «کلیک» است. چیست این کلیک. کلیک را پیدا کنید که درس عشق در دفتر نباشد…. ممنون از ذهن زیبایتان.

  5. حامد گفت:

    استاد بزرگوار.از درد سخن گفتن سخت است.سخت است مشکلات وآسیبها وآلام یک کشور را به زبان علمی وبه صورت آکادمیک ونظری بیان کرد واثبات کرد.ولی شما بهتر از هر شخصی در این حوزه،میتوانید اعلام نظر بفرمایید.اما این تمام ماجرا نیست.ماجرا از آنجا شروع میشود که علی رغم اعلام راهکار علمی وخروج از وضعیت موجود به احسن،چهار چوب ساماندهی وکاربردی یک مدیریت برای انجام راهکارها را هم ارایه دهید.یاخود مستقیما این مدیریت را به عهده بگیرید یا اعلام نظر فرمایید.

  6. حامد گفت:

    سلام وعرض ادب خدمت استاد بزرگوار.اشتباه مردم ایران در تعیین سرنوشت خویش،سالهاست بدلیل فقر بینش سیاسی واجتماعی از یکسو وسواستفاده قدرطلبان تحت هر شرایطی باعث گردیده اشتباهات بزرگی انجام دهند.بهتر است بگوییم،عملکرد مثبتی که میبایست انجام دهند را انجام نداده اند ووضعیت موجود نابسامانی فعلی در همه ابعاد آن رخ دهد.حال بزرگترین اشتباه را کسانی انجام میدهند که ادعای معلمی دارند وکاری را که لازم است انجام دهند را انجام نمیدهند.وآن کار بزرگ مدیریت ورهبری مردم سردرگم میباشد که میبایست شما بزرگوار عزیز،آن مسولیت بزرگ را به گردن نهید وبا درایت وعلوم وتجربه بزرگی که دارید،این مهم را به پایان رسانید.اگر شما اینکار را انجام ندهید کسان دیگری که لایق وشایسته نیستند انجام خواهند داد.معلمی دو وجهه دارد.یکی آموزش ودیگری مدیریت .حال وقت آن رسیده است تا با وارد شدن به عرصه ،معلمی واقعی خویش را به اثبات برسانید.سالهاست که مملکت دست نااهلان افتاده ومردم وفرهنگشان دست خوش آسیبهای فاسدان گشته.شما نشان داده اید که میتوانید.نگذارید مملکت بدست نااهلان ونالایقان بچرخد.جز این باشد،معلمی تان را تباه کرده اید.حامد

  7. مرتضی یوسفی طهارم گفت:

    سلام وادب 

    بنظرم  جامعه ای که خود را صاحب فرهنگ و تمدن میداند  و تصور غلط از خود دارد در مسیر  اصلاح هم قرار  نخواهد گرفت  بیستر مردم تصور میکنند فقط مشکل اقتصادی دارند فقط پول به اندازه کافی ندارند اگر پول داشته باشند ازبهترین مردمان هستند  در حالی که پولدار ترین مردم هم در این جامعه  با همه آسایشی که دارد احساس خوشبختی و رضایت ندارد  .اعتقاد  دارم جامعه ما از فلسفه تهی شده  و نگاه کلی به خود و زندگی ندارد که به هدفی مقدس و ارزش های مفدس فکر کرده و در آن جهت حرکت کند  ساختار سیاسی و احتماعی ما متاسفانه بیشتر ارزشهاای مقدس و الهی ما را مصرف  و با سوء استفاده از آنها کارکرد آنها را در جامعه از بین برده و جامعه در حالت گیچی و بی حرکت است. و تنها  ثروت مند شدن آنهم  فقط ثروت مادی  مبنا حرکت و قضاوت شده که به جهت فقدان حاکمیت ارزشها متعالی  بسیاری از روشها کسب ثروت  خود ناصواب و آسب های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی را در پی دار  و در واقع  دزدی با پوشش کار اقتصادی است 

     به نظرم من ما دز گام نخست نیازمند ی خلق و بازآفرینی ارزش ها در جامعه هستیم که جامعه را هدفمند نماید و این رسالت  رهبران ،اندیشمندان و اهل قلم و دلسوزان جامعه ماست 

    اردتمند شما 

  8. سامان گفت:

    سلام

    من فکر میکنم یکی دیگر از مشکلات ما بعنوان اعضا جامعه بی توجهی به اخلاق و رواج بی اخلاقی می باشد.

    مهمترین عنصر اخلاق گرایی صداقت و راستگویی می باشد که مبنای اعتماد بهم و تشکیل یک جامعه منسجم می باشد در کنار این رشد شخصیت ، اعتماد به نفس  و وجود افرادی داری توانایی تفکر با درنظر گرفتن اخلاق و دوری از خرافات از ابتدائیات یک جامعه در مسیر توسعه نه در مسیر نابودی است.

  9. موحد گفت:

    با سلام و احترام .ریشه مشکلات و موانع پیشرفت را به روشنی نشان داده آید مشکل آنجاست که رهبران جامعه ما خود را بی نیاز از نظرات کارشناسی میدانند و همین راه اشتباه را ادامه می‌دهند 

  10. من (TM) گفت:

    سلام. مطلب آموزنده ای بود، بسیار سپاسگزارم 

  11. Amir گفت:

    ریشه تمام این مشکلات رو در یک کلمه میشه خلاصه کرد .

    اون یک کلمه استبداده 

    اینو حساب نکنیم اشتباهات فردی ما خیلی از اشتباهات فردی متوسط جهانی بیشتر یا کمتر نبوده

    خروجی هر سیستمی از نوع فیزیکی شیمیایی سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی یا هر بعد دیگه همون ورودیشه که صرفنظر از نوع و مقدار فرایندها همون اجزای سازنده اولیه رو داره …

     

    وقتی ورودی ما در کل طول تاریخ فقط استبداد بوده فرایند اجتماعی ما هم با مقداری تغییر و تحول نهایتا استبداد رو به فرم و اسم و شکل جدید پس میده .از بدو تولد و خانواده و فرهنگ و رسوم و آداب ما تا هنجارهای اجتماعی و قوانین همگی مبتنی بر اطاعت محظ از مستبد بالای دستی بدون تعامل و تضارب اندیشه و دیالوگ و نقد و چالشه …

    چنین سیستمی با چنین ورودی هایی غیر از بازتولید استبداد خروجی دیگه ای نمیتونه داشته باشه ولو اینکه معدود آزادیخواهان و ترقی طلبانش طی ۱۱۰ سال ۳ بار انقلاب کنن و عموم استبداد زده هم به صورت مقطعی با نیات فردی یا جمعی پشتیبانی اشون کنن زمانی که دستاورد اصلی به بار نشست و نیاز به نگهداری و پاسداشت آرمانهای ترقی خواهان شد عموم با فرهنگ استبداد زده ازش پشتیبانی نمیکنن و به انحطاط میبرنش … یا میگردن و پیدا میکنن و میگذارن در دست فرد و گروه مستبد جدید بیفته یا نداشته باشن خوب کاری نداره یه مستبد جدید درست میکنیم !

    تمام کشورهایی که مثال زدید تا زمانیکه مثل بقیه دنیا به رنسانس نرسیدن و این باور که ریشه تمام مشکلاتشون استبداده و بدون حذف استبداد هیچ دستاورد ماندگار و بدرد بخوری نخواهند داشت اسمی ازشون نبود یا نهایتا در حد یه سری قدرت محدود متخاصم نظامی و صنعتی ناپایدار بودن .

    موقعی دستاوردهاشون جهانی شد که عمیقا به این باور رسیدن با وجود استبداد مثل بقیه دنیا چند هزار سال دور تسلسل اشتباهات رو طی میکنن و هیچ .

     

    همون کره که مثال زدید دومین تمدن بشری از بعد قدمته … طی هزاران سال دستاورد خاصی نداشتن و اسمی ازشون جایی مطرح نبود .

    بعد از جنگ کره که کشور نصف شد و ناخواسته بخش جنوبی اش تحت نظام بدون استبداد قرار گرفت رشدکرد و مثال جهانی شد بخش شمالیشم جزو بدبخت ترین جاهای دنیا شده صرفا بابت استبداد .

    یک کشور … یک مردم … یک فرهنگ … یک دین … یک آداب و سنت و رسوم … منابع ملی مشترک طی چند دهه باندازه قرنها در عملکرد تفاوت پیدا کردن .

    ضمنا پارامتر اقتصادی عملکرد اجتماعی مردم یک کشور رو توجیه نمیکنه ..ما ۶۰ ساله نفت مستقل میفروشیم .

    مگر قبلش این کشور نبوده یا اقتصاد نداشته یا به فرم امپراطوری و چند ابرقدرت نظامی و اقتصادی مبتنی بر کشاورزی در طول تاریخ بروز و ظهور نکرده ؟

    اون دوره که نفت نبود مگر ما اشتباه نمیکردیم و وضعیت دموکراتیک و متعالی داشتیم ؟

    تا بوده ذر این کشور جنگ بر سر قدرت از راه دیکتاتوری فردی و قومی بوده و اولین قربانیان استبداد نزدیکان و اقوام مستبد بر مسند بودن .

    کلی برادر کشی و کور کردن فرزند و کشتن رفقا و وزرا و نزدیکان مستبد از ترس وجهه پیدا کردنشون در تاریخ این مملکت ضبطه …

     

    چرخ رو نمیشه از نو اختراع کرد … هزار راه رفته هم برای بار هزار و یکم بریم قرار نیست نتیجه متفاوت و معجزه تحویلمون بده .

     

    تنها راه رسیدن به سر منزل مقصود اجتماعی متعالی همون راهیه که بقیه دنیا رفتن 

  12. علیرضا سمساریلر گفت:

    سلام و تشکر. ممنون آقای سریع القلم نکات کاملا" مفید و نیاز جامعه را بیان میفرمایید ولی اینها در همهمه جنجالی دعواهای سیاسی جامعه گم میشود ما هر روزه متاسفانه در مطبوعات و رادیو تلویزیون سی و چند سال است فقط شاهد هیاهوهای سیاسی هستیم و اصولا" مسائل و مشکلات و برنامه های اجتماعی فراموش شده و انگار نه انگارزمان را چه راحت داریم از دست میدهیم و برایمان جایی رزرو نشده و اگر خود فراهم کننده جایگاه اجتماعی خود در جایگاه جهانی نباشیم دیگران بفوریت و راحتی آنرا اشغال خواهند کرد و چنان بیخیال و بی برنامه و با طمانینه حرکت میکنیم که پسرفت اجتماعی خود را در سیستم بین المللی اصلا" متوجه نمیشویم و هر روز شاهد بودیم و هستیم و خواهیم بود که یک کشور دیگر از رده پایینتر از ما در هر زمینه ای سبقت گرفته و بالای ما قرار گرفته و باز ما یک رده سقوط کردیم و تا چشم باز کنیم در رده چند کشور آخر خط که نیاز به کمک سازمانهای خیریه جهانی خواهد بود قرار میگیریم و هنوز هم مدعی هستیم ما ۷۰۰۰ سال تاریخ داریم و ما بودیم هیچکس نبود ووووووووو من آنم که رستم بود پهلوان . ما هنوز در آن وادی سیر میکنیم و واقعیتهای جهانی را نشناخته ایم . خیلی زود دیر شد. و ما همچنان دوره میکنیم روز را و هنوز را.

  13. ق گفت:

    با سلام خدمت جناب دکتر سریع القلم

    به نظرم باید یک برنامه گسترده در تمام زمینه های سیاسی و اقتصادی و روانشناسی و…با حضور اساتید مطرح در این مورد اجرا شود ؛با این هدف که جامعه کنونی ایران را به تدریج از این حالت درآورده و به سمت و سوی درست هدایت کند.جامعه ای که همه با هم بیندیشند و نه بر ضد هم…همه در سودای پیشرفت جمعی باشند و نه پیشرفت شخصی…و…سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *